• پیمایش خط‌الراس مرکزی رشته کوه دنا

    پیمایش خط‌الراس مرکزی رشته کوه دنا

    میگن دنا برای ایرانی‌ها مثل آلپه برای اروپایی‌ها.
    یک بهشت برای تمرین کوهنوردی.
    از مسیرهای فنی گرفته تا پیمایش‌های جذاب زمستانی، دنا در هر سطحی که باشید براتون جای کار داره.
    از کودکی، دنا دورازدست‌ترین قله‌ای بود که می‌خواستم نه فقط در رویا که در حقیقت فتحش کنم.
    تا همین چند سال پیش که فهمیدم، اولا دنا قله نیست و یک رشته‌کوهه با بیش از ۵۲ قله‌ی بالای ۴۰۰۰ متر و دوما ما کوهنوردا به جنگ کوه‌ها نمیریم که فتحشون کنیم، بلکه اونها رو صعود می‌کنیم و این وسط تنها چیزی که باهاش در جنگیم، توان ذهنی و بدنی خودمون هست.

    رشته‌کوه دنا

    دنا رو به سه بخش، خط‌الراس شرقی، مرکزی و غربی تقسیم‌بندی میکنن.
    بلندترین قله‌ی دنا، قاش‌مستان یا بیژن ۳ در خط‌الراس مرکزی دنا قرار داره.
    مسیر رایج صعود به این قله از روستای خفر از توابع سمیرم است ولی از اونجایی که همیشه یک کوهنورد دچار وسواس به چالش کشیدنه، میاد به خودش میگه: خب چکار کنم بترکونم محدودیت‌های جسمانیمو، میایمو به جای مسیر مستقیم، از ابتدای خط‌الراس مرکزی که همانا «برد آتش» و «سیچانی» میشه یا یکم اونورترش که آسونتر بشه از «حوض‌دال» صعود می‌کنیم، همینجوری خط‌الراس رو میریم و میریم (آی بده بستون داره! آی!!) نزدیک‌های انتهای خط‌الراس مرکزی، میرسم به بیژن سه… بیشتر بخوام خودمو محک بزنم، یه سر هم به حضرت «مورگل» میزنم تا حجت تموم بشه بگم کُلشو رفتم. البته که کلِ کلش هم نیست!

    کلش چیه؟
    طی کردن هر سه خط‌الراس شرقی، مرکزی و غربی دنا که معمولا یک پیمایش یک هفته تا ده روزه‌ست. تو کوهنوردی فارس و کهگیلویه‌وبویراحمد طی کردن خط‌الراس‌های دنا یجورایی آخر کوهنوردیه.
    یعنی تو بیا بگو من پارسال رفتم ‌اورست.
    قبل از عرض تبریک، سریع میگن که: زمستونه‌ی خط‌الراس کامل دنا رو رفتی؟
    اگر جوابت منفی باشه، صرفا یه آدم پولداری که رفتی یک کوهنوردی تجاری انجام دادی.
    خلاصه که خیلی مهمه. ما که از شرایط صعود زمستانه دنا فقط آرزوش رو داریم ، تصمیم گرفتیم بجاش بریم پیمایش خط‌الراس مرکزی دنا (اونم نه کاملش) و نه در زمستان، که تو دل تابستون.

    یجورایی راستشو بخوام بگم تصمیم هم نگرفتیم، مجبور بودیم بریم، پیش نیاز سفر به دماوند بود.

    برنامه‌ریزی

    باشگاهی که می‌خواستیم تابستون ۱۴۰۱ باهاشون همسفر دماوند بشیم، برای متقاضیان یک سری صعود در نظر گرفته بود جهت آمادگی و سرند کردن اعضا.
    یه چیزی تو این مایه‌ها که می‌بریمتون، هرکس جونش درنیومد میره مرحله بعدی، لیکن ملت جونشون هم در میومد، قدرت خدا بازم میرفتن مرحله بعدی!
    خلاصه این شد که آخرش ما با یه لشکر سی و چند نفره با ماکسیمم سرعت ۱٫۳ کیلومتردرساعت، راهی خط‌الراس مرکزی دنا به مسافت حدود ۲۴ کیلومتر شدیم.

    غالبا برنامه‌ی خط‌الراس مرکزی به این شکل اجرا میشه که از شهر سی‌سخت به گردنه‌ی بیژن میرن، مسیری که برای ماشین‌سواری و نهایت مینی‌بوس قابل تردد هست، اما خب اینجا ایرانه اتوبوس هم نیتش صاف باشه میره!
    از اونجایی که براتون لوکیشنش رو میذارم، پیمایش خط‌الراس رو شروع می‌کنن. معمولا کسی «برد آتش» نمیره، «سیچانی»م که دو قدم راه با «حوض‌دال» فرقشه، چه اینجا چه اونجا، اونم نمیره، تو پناهگاه حوض‌دال زیر قله، یک شب کمپ می‌کنه و فرداش کوله سنگین می‌کشه رو خط‌الراس، اول «حوض‌دال» بعد آقایون «بیژن» و چهارده پونزده تا قله‌ی دیگه تا میرسه به عزیز دل، قاش‌مستان. صد البته که اسم این نمیشه خط‌الراس‌مرکزی وقتی این همه از سر و تهش زدی و خدا می‌دونه از وسطش چند تا قله رو فاکتور گرفتی. دربهترین‌حالت میشه پیمایش «بخشی از خط‌الراس مرکزی».

    درسته که خدا بخیل نیست، اما توجه داشته باشید که دوستانِ همیشه در صحنه نشستن منتظر که با بیشترین سرعت ممکن اشتباهات شما رو استوری کرده، پشت‌بندش به این نکته اشاره کنن که «ما خوبیم اونا بدن».

    بگذریم، زیر قاش مستان یه مکانی هست که بهش میگن زمین فوتبال (که خدایی تنها شباهتش به زمین فوتبال در اینه که هیچ شباهتی با زمین فوتبال نداره)؛ شب رو اونجا کمپ می‌کنه و فردا صبحش قسمت باشه میره مورگل، نباشه هم سرازیر میشه طرف روستای خفر.
    گاهی هم چون جونش زیاده، همون بعد از قاش‌مستان میره مورگل میاد تا پناهگاه قاش‌مستان شب رو اونجا می‌خوابه.
    رایج ترین مدلی که من دیدم اینه.
    حالا بهرحال زمینه دیگه، گِرده. از هرجاش بری می‌رسی به مقصد؛ شما برو کل کره زمین رو دور بزن بیا؛ اینم میشه.

    سرپرست ما از اونجایی که به قدرت تیم و توانمندی افراد کمکیش ایمان داشت (مثل اینکه یکیش هم ما بودیم یعنی)، تصمیم گرفتن که تا شب‌مانی حوض‌دالش برنامه همون باشه، ولی بعدش دیگه کوله نبریم و همه وسایل رو بذاریم پناهگاه، بریم تا «قاش مستان» و «مورگل» و همه رو برگردیم دوباره زیر «حوض‌دال» بخوابیم.

    یه این جور قدرت‌های منطقه‌ای بودیم واسه خودمون.

    خوان اول: قاطر

    خلاصه آقا ما رفتیم؛ خوان اول، دادن کوله‌ها با قاطر بود.
    این پدیده‌ی قاطر در حوض‌دال چند وقتی بیشتر نیست به عرصه‌ی ظهور رسیده، بنابراین اساتید، هنوز وارد نیستن؛ یهو دیدی قاطر با بارش رفت ته دره یا کوله پاره شد، اینو مد نظر داشته باشید وقتی دارید بین سبک‌بار صعود کردن و ریسک بجان خریدن ازدست‌دادن تجهیزات دودوتا چهارتا می‌کنید. البته که دوستان دارن آموزش می‌بینن رو کوله‌های بچه‌ها ایشالله تا دو سه سال دیگه حله!

    از اونجایی که تعداد ما بالا بود و قاطر کم، از قبل قرار بر این شد که هر دو نفر فقط یک کوله به قاطر بدن.
    امان از این بشر دوپا! نمی‌دونم عزیزان دل با چه جادویی، کل وسایل دو کوله رو میکردن تو یک کوله، میدادن بار قاطرِ بخت برگشته.
    این شد که وزن همون بود ولی تعداد کوله کمتر بود. باهوش کی بودیم ما خودم هم نمیدونم.

    ما که سرعتمون رو خدمتتون گفتم چقدر بود، قاطرها به دلیل داشتن دو عدد پا بیشتر از ما، سرعتشون دو برابر ما بود که خب همچنان سرعت قابل عرضی نمیشد. حالا این رو به زرنگ‌بازی دوستان و ناشی بودن باربرها اضافه کنید؛ شد آنچه نباید میشد. توی راه چندین بار ایستادن و کوله‌های ریخته شده رو جمع کردن، قاطر نشسته بر زمین رو با سلام و صلوات بلند کردن و بدین‌شکل تا دو ساعت بعد از رسیدن ما به پناهگاه، بارهامون نرسیدن که نرسیدن.
    یکسریمون چادرمون تو قاطر بود که هیچی! نتونستیم کمپ کنیم و لاجرم مهمان پناهگاه‌نشین‌ها شدیم. یک سری هم که چادر داشتن از شدت باد نتونستن دووم بیارن و وسط شب ریختن رو سرمون، آخرش رو بگم این شد که ۳ ساعت بیشتر نخوابیده، باید می‌زدیم به دل کوه.

    شروع پیمایش

    هرچه از ما اصرار که تو رو خدا یکی دو ساعت دیرتر مگه چی میشه! از سرپرست انکار که به تاریکی شب می‌خوریم، نمیشه.

    جا داره اینجا توضیح بدم که در کوهنوردی ساعت ۳ نیمه شب، حتی ۲ نیمه شب، صبحه! ولی ساعت ۱۱ شبه! این چه سمیه خودم هم نمی‌دونم.

    برای اینکه متوجه موضوع بشید، با توجه به سرعت ما، پیمایش مسیر رفت‌و‌برگشت چیزی حدود ۱۷ ساعت پیش‌بینی شده بود.
    یعنی ما اگر ۴ صبح راه می‌افتادیم، ۹ شب می‌رسیدیم همین‌جا (خب لعنتی چه کاریه که میرید؟ سوالات فلسفی‌تون رو الان مطرح نکنید اینجا جایش نیست. بیشتر از لعنتی هم اجازه ندارید بهمون فحش بدید، گفته باشم! اصلا کوهنوردی همینه! اگر درگیر چنین سوالاتی هستی چرا اومدی گزارش صعود می‌خونی خب!؟)
    بنابراین اگر ۶ صبح راه می افتادیم، ۱۱ شب میرسیدیم و شب بده!

    همین رو بگم که فکر نکنم کسی بیشتر از ۲ ساعت خوابش برده بود که مجبور به عزیمت شدیم.
    باد چی می‌گفت این وسط. واقعا نمیشه بماند! باید گفت ازش!
    سرعت باد قرار بود نهایت ۱۰ کیلومتر در ساعت باشه ولی واقعا سرعت اون باد لعنتی خیلی بیشتر از این حرفها بود.
    قله «حوض‌دال» خودش مشهوره به بادخیز بودن. حالا بیاد و ابروباد و مه‌وخورشید و حتی فلک هم در کار بشه، ببین چه ترکیبی بشه این دیگه!
    وسط تابستون بود، اشتباه محاسباتی شخصی من هم اعتماد بود! اعتماد به داده‌های آورده شده در گروه! خب انسان، خودت هم چک میکردی!
    اصلا برای یک کوهنورد زشته خودش تک‌تک قدم‌های یک صعود رو بررسی نکنه.
    تو، توی همه تصمیمات سرپرست فضولی می‌کنی، از کی بریم و کجا بریم و با چی بریم، اون وقت یه آب‌وهوا رو چک نمیکنی!؟
    یکی از زشت‌ترین اشتباهات من تو کوهنوردیم تا به امروز بود.

    این شد که با توجه به دما و بادی که در گروه اعلام شده بوده، موقع انتخاب پوشاک گفتم، بیس که نمی‌خواد، گرمم میشه؛ گروتکس که نمی‌خواد، گرمم میشه؛ اینو نمی‌خواد، اونو نمی‌خواد؛ یک گرم هم کوله سبک‌تر بهتر! این شد که روی ویبره از سرما رفتیم تا قله «حوض‌دال». حالا به چه وضعیتی؟ نگاه ساعت کردم دیدم مسیر یک‌ساعت‌ونیمه رو ۳ ساعته رفتیم. یعنی با سرعتی زیر ۱ کیلومتردرساعت، با توقف هر ۱۰۰ متر یکبار… یعنی کل قانون حالا حرکت کنیم گرممون میشه رو هوا بود!

    در اینجا بود که مغزم دستور داد یا ادامه بده و با شرف، جون بکن یا مثل یک ترسو برگرد پناهگاه و بخواب!
    چکار کنیم چیکار نکنیم، ما چندتا از مثلا ستون‌های گروه، شرف و استقامت و باقی قضایا رو گذاشتیم زمین و برگشتیم پناهگاه.
    مناسبه که الان به موضوع ارتفاع زدگی اشاره کنم.
    کلا شما میتونی هر گندی که میزنی رو در کوهنوردی بندازی گردن ارتفاع. قربونش برم اینقدر هم تنوع حال داره که از دل‌درد و سردرد گرفته تا توهم و تنفس نامنظم رو میشه بهش نسبت داد. در این حد که بعضی‌ها به «اوه شت، باید برم خرس بگیرم» برگشتن! تا این اندازه دستت بازه برای نرفتن!
    خب از این‌جاست که به جای تعریف پیمایش مسیر خط‌الراس مرکزی، متاسفانه باید بشینید پای گزارش بازمانده‌ها!

    پناهگاه

    ما ساعت ۸ صبح پناهگاه بودیم. بجز من ۷ نفر دیگه، هریک به‌هردلیلی که توضیح دادم همش به ارتفاع برمیگرده، تو پناهگاه بودن. وقتی یک برنامه رو از وسطش ترک می‌کنی، اولش بدنت گرمه نمی‌فهمی چه کردی؛ بجز این، خب خوابت هم میاد پس بیشتر نمی‌فهمی.

    صبحونه خوردیم و خوابیدیم تا نزدیک ظهر.
    پناهگاه حوض‌دال رو جدید ساختن. دو طبقه داره، بیرونش جذابتر از توشه. سقف طبقه دوم خیلی کوتاهه؛ اتاق پایینی بهتره، هم بخاطر فضا، هم عدم نیاز به پله‌هایی که عملا تله مرگه.
    برق هم فقط در صورت روشن شدن ژنراتور دارید، اونم اگر مسئول پناهگاه رو پیدا کنید وگرنه که ندارید!
    ولی از منظره و لوکیشن عکاسی تا دلتون بخواد راه هست به پست اینستای شما، برای همین پیشنهاد میکنم یه جوری برنامه‌ریزی کنید که مثل ما شب نرسید. درسته تو مسیر، آفتاب اذیت می‌کنه اما باور کنید دربه‌در شدن تا ساعت ۱۲ شب و کم خوابی خیلی بیشتر آزاردهنده‌تر از یکم آفتاب سوختگی هست. خلاصه که بیایید و از آفتاب نترسید، یه زمان درست و درمون برسید پناهگاه و کلا هم سعی کنید هر کاری ما کردیم رو نکنید، آفرین.

    ما طبقه دوم خوابیده بودیم، گاهی بیدار میشدم، از صدای باد و می‌گفتم آخی بچه‌ها و بعد کیسه خواب رو می‌کشیدم دور شونه و تو گرمای لذت‌بخشش خودم رو جا می‌کردم و در دم دوباره می‌خوابیدم.

    از عذاب وجدان بود یا گرسنگی یا شایدم صدای بی‌سیم، ساعت ۱۲ دیگه بیدار شدیم، گویا یک عده دیگه بچه‌ها داشتن از زیر بیژن ۲ برمی‌گشتن.
    از اونجایی که فعالیت جذاب دیگه نداشتیم، نشستیم حدس زدن که کی برگشته.
    باید اغراق کنم که از برگشتن سرپرست برنامه به شدت وحشت کرده بودم، خب باید توضیح می‌دادم چرا برگشتم!
    برای خودم واضح بود که چرا، ولی به زبون که میاوردمش، کل جریان تخریب میشد و تنزل پیدا میکرد در حد «تنبلی کردی یا توانش رو نداشتی».
    برای همین سعی کردم به زبون نیارمش. البته که در ادامه خواهید دید به اندازه کافی سعیمو نکردم.

    فکر میکنم حدود ۲-۳ بعدازظهر بود که بیژن دویی‌هامون رسیدن. از ویژگی‌های داشتن یک سرپرست فهیم اینه که اصلا لازم نداشتن همون موقع بدونن مشکل چی بوده، کلی تحویلمون گرفتن بدون این که سوال جواب کنن.
    شاید اون موقع میدونستن که چقدر دل شکسته هستیم، چیزی که خودمون هم نمی‌دونستیم.
    این اولین بار بود که من یک صعود رو از نیمه‌ رها می‌کردم، برای همین نمی‌دونستم تا چند روز دیگه دلم شروع می‌کنه به شکستن و خدا می‌دونه تا کی!
    احتمالا تا وقتی که به سرانجام برسونم این ناتمام رو.

    حالا که معمای برگشتگان از بیژن هم حل شده بود، نهار هم خورده بودیم، عملا داشت حوصلمون سر میرفت؛ چکار کنیم، چکار نکنیم، تصمیم گرفتیم بخوابیم.
    ولی واقعا هر انسانی توان محدودی برای خوابیدن داره. این شد که لاجرم بیدار شدیم .
    اینجا بود که فهمیدیم ساعت یادم نیست کی، بچه‌ها رسیدن به قله قاش‌مستان و تو راه برگشتن.
    شاید فکر کنید دوست داشتم جاشون باشم ولی واقعا تصور اینکه تازه باید برمی‌گشتن راه رفته رو و ما در عوض داشتیم آجیل‌ و شیرینی و چای می‌خوردیم تو یک جای گرم و نرم، آنچنان رشک‌برانگیز نبود.
    هرچقدر بازی کردیم، بچه‌ها نرسیدن. هرچقدر خوردیم، بازم نرسیدن. هرچقدر گشت زدیم منطقه رو، بازم خبری نبود که نبود!

    دیگه ساعت دور و بر ۸ بود که گفتن دارن پناهگاه را می‌بینن.
    باد صبح بود که گفتم، الان وحشی‌تر هم شده بود.
    تصمیم گرفتیم یک کار خوب براشون انجام بدیم و سوپ درست کنیم.
    از مسئول پناهگاه یک دیگ بزرگ گرفتیم و هرکسی هر نوع سوپی داشت داد ریختیم توش.
    شرکت الیت تو هیچ کابوسیش ندیده بود که، یه روز تو ارتفاع ۳۸۰۰ متری دنا، یه عده بیکار، سوپ سبزیجاتش رو قاطی سوپ زرشک و مرغ کنن و درنهایت این رسوایی براشون کافی نباشه، چندتا نودلیت هم بریزن سرش، شکم ‌سیر کن بشه.

    خیلی رسیدن‌شون بیشتر از انتظار طول کشید، براشون جاشون رو آماده کردیم. فکر نکنید ایده خوبی بودا! حتی به امتحان کردنش فکر هم نکنید! چرا؟ چون بعضی‌هاشون اینقدر عصبانی شدن از اینکه کیسه خوابشون رو باز کرده بودیم و وسایلشون جابجا شده بود که نزدیک بود بزننمون.
    حتی سوپ هم همشون رو خوشحال نکرد، سوپ میخواستن چیکار! تو اون وضعیت، تیم ستون میخواست، ستون‌ها کجا بودن، تو پناهگاه زیر پتو! خلاصه که بَلبشویی شد بیا و ببین. خسته بودن، عصبانی شدن، داشت جنگ میشد سر جای خواب که من و همسر جان رفتیم بیرون، چادر زدیم. تو بادی که نصیب هیچکس نکنه.
    باد میگم ولی شما حتی تصورش هم نمیتونی بکنی چه شدتی داشت.
    هر لحظه منتظر بودم جمعمون کنه، بسته‌بندی شده، پایینِ دره تحویلمون بده؛ حالا گیرم له و لورده.

    بعد از ۲-۳ ساعت که فهمیدم اگر این باد توانش رو داشت تا الان کنده بودمون تموم شده بود رفته بود، وهم جدیدی اومد سراغم که همانا بلند شدن سنگ از روی زمین به اذن باد و فرو افتادنش روی سرمون بود. همین قدر شرایط فانتزی طور، اتاق فرار گونه بود.

    از اونجایی که راوی داستان که من باشم هنوز زنده‌ام می‌تونید حدس بزنید که هیچ اتفاقی نیوفتاد. سرتاپامون خاک، ساعت ۷ صبح از خواب بلند شدیم.
    یه صبحونه با طعم شن و ماسه خوردیم و راه افتادیم به سمت پایین کوه.

    بازگشت

    خب از این‌جا شروع شد.
    یا ملت با نگاه می‌پرسیدن یا اگر یکم جسورتر بودن با صدای بلند که «هوی چرا نیومدی؟»
    و چون انسان موجودی است فراموشکار، تا به زبون می‌آوردمش، مجبور میشدم برای اینکه احمقانه به‌نظر نرسه، چیزهایی دیگر بهش اضافه کنم که نه تنها راست و ریستش نمی‌کرد، که میشد احمقانه با مخلفات اضافه.
    حالا مگه تموم میشد این راه برگشت.
    کلا حوض‌دال معروفه به اینکه از چشمه سیچانی، ماشین‌ها رو میبینی ولی هیچ‌وقت بهشون نمیرسی.

    مزاح میکنن، رسیدیم ما بالاخره.
    سوال و جواب کردن ما به اندازه کافی دوستان رو سیراب نکرده بوده از این‌جا به‌بعدِ ماجرا، توی راه برگشت به سمت شیراز، هرچی مزه ذخیره کرده بودن در سالهای عمرشون، بارمون کردن تا بارشون سبک بشه.
    هیچ کدوم از اینا دردناک نبود.
    از اول هم انگار رفته بودم که نرم، که نرسم.

    درد قصه فقط برای من اونجاش بود که در ره منزل لیلی، من دیگه مجنون نبودم، این شد که سر کوچک‌ترین خطری راه کج کردم به سمت پناهگاه.

    یه چند تا پند اخلاقی هم بدم تو حلقم گیر نکنه:
    هر کاری کردم لابلای گزارش بپاشم‌شون مگر زهرشون کم بشه نشد که.
    اگر از وجب‌به‌وجب یک برنامه ایراد می‌گیرید و از قدم‌به‌قدم مسیر ناراضی هستید، پیامدهای تصمیم‌تون رو بپذیرید و از همون اول پا نذارید تو برنامه. چون رو‌ وجود تک‌تک آدم‌های شرکت‌کننده در یک برنامه حساب باز میشه، زیر پاشون رو خالی نکنید. کلا نرید که بدونن نیستید.
    اگر دوستی دارید که دم‌‌به‌دقیقه سر هر چیزی راهکار سازنده‌ش برای عبور از بحران قهر کردن و دوری کردن و نادیده گرفتنه، تصمیم خودتون هست که باهاش دوست باشید یا نه، ولی عاقلانه است باهاش کوه نرید. کوهنوردی یک ورزش انفرادی نیست. هم دیگران به شدت به شما وابسته هستن هم شما به دیگران. در انتخاب دیگران‌تون به شدت وسواس به خرج بدید.

    دنا منطقه بکری هست، همه جا چشمتون به اطراف باشه حتی نزدیک به جاده، ممکنه مثل ما یک گله بز کوهی تصمیم بگیرن گذر خیال‌انگیزی داشته باشن در برابر چشمای حیرت زده‌ی شما.
    دستپاچه نشید اگر امکانات کافی برای ثبت این لحظه رو با دوربین و لنز حرفه‌ای ندارید، متوصل دوربین‌های بی‌کیفیت موبایل نشید (بجز خاندان اس ۲۱ و ۲۲ سامسونگ و دیگر پرچمداران گران‌قیمت سال ۲۰۲۲ به بعد)؛ که چیزی جز اجسام نامعلومِ تکان‌خورنده در دامنه‌ی کوه نصیبتون‌ نمیشه، چشمتون رو سیراب کنید از لذت دیدنشون و بعد بیایید یه چندتا چیز هم بذارید روش، قشنگ بُلد شده و با جزییات فراتر از واقعیت تحویل ملت بدید.
    مثلا میتونید با چاشنی کردن حمله‌ی خرس، گرگ، پلنگ یا دیگر درندگان هنوز منقرض نشده‌ی محیط زیست دنا، کل داستان رو هم بزنید، با هشتگ محیط_زیست_خود_را_دوست_بدارید، کپشنش کنید واسه اون عکسی که موقع غروب دور و اطراف پناهگاه گرفتید.
    یا فقط بنویسید آشغال نریز بی…، اگر در جای خالی قصد داشتید کلمه‌ی متفاوتی جایگزین کنید، اون دیگه زاییده‌ی ذهن شماست، نگارنده مسئولیتش رو نمی‌پذیره.

    خلاصه از اونجایی که کوهنورد هم بشری است دو پا ، مثل دیگر گونه‌های خودش، هرجا پا نهاده باشه پس‌ماندی از خودش بجا گذاشته. بنابراین تضمین میکنم که میتونید هر جایی از چسبیدن به این موضوع کلی سخنرانی کنید. فقط وقتی دارید اوج می‌گیرید از خودتون یواشکی بپرسید چقدر پاک سفر کردید؟

    اطلاعات مسیر پیمایش

    • نقطه‌ی شروع (پای کار): گردنه‌ی بیژن با ارتفاع ۲۹۱۰ متر از سطح دریا
    • شب‌مانی: پناهگاه حوض‌دال با ارتفاع ۳۷۸۰ متر از سطح دریا
    • قلل بلندتر از ۴۰۰۰ متر به ترتیب از شرق به غرب:
      برد آتش – سیچانی – حوض‌دال – کرسمی غربی – کرسمی شرقی – بیژن ۱ (ماش) – کپیری‎‎ – بیژن ۲ (برج) – قزل قلعه – بن رو – بیژن ۳ (قاش مستان) – مورگل
    • پای کار تا پناهگاه حوض‌دال
      • مسافت: ۴٫۷ کیلومتر
      • اختلاف ارتفاع: ۸۷۰ متر
      • میانگین شیب: ۱۸٫۵ درصد
    • پناهگاه حوض‌دال تا قله حوض‌دال
      • مسافت: ۱٫۸ کیلومتر
      • اختلاف ارتفاع: ۵۰۰ متر
      • میانگین شیب: ۲۷٫۵ درصد
    • قله حوض‌دال تا قله مورگل
      • مسافت: ۱۵ کیلومتر

    فاصله قله‌ها از یکدیگر

    منبع: wikiloc – farzadreyhani

    باسپاس از آقای فرزاد ریحانی، فواصل زیر باتوجه به پیمایش از خفر تا گردنه‌ی بیژن بصورت برعکس آورده شده است؛ و از مسیر پناهگاه حوض‌دال عبور نمی‌کند.

    بدیهی‌ست که فواصل حدودی هستند.

    گردنه بیژن – 2.8km – برد آتش

    برد آتش – 2.5km – سیچانی – 1.9km – حوض‌دال – 1.9km – کرسمی غربی – 0.6km – کرسمی شرقی – 2km – بیژن ۱ (ماش) – 1km – کپیری – 1.5km – بیژن ۲ (برج) – 1.6km – قزل قلعه – 1.6km – بن رو – 1.3km – بیژن ۳ (قاش مستان) – 3.3km – مورگل

    مورگل – 8.5km – پناهگاه – 4.5km – خفر

    مجموع

    • برد آتش تا مورگل: ۱۹٫۲ کیلومتر
    • گردنه بیژن تا خفر: ۳۵ کیلومتر

    بیشتر بدانیم: نقشه آنلاین مسیرها و قلل ۴۰۰۰ متری رشته کوه دنا

  • نقشه آنلاین مسیرها و قلل ۴۰۰۰ متری رشته کوه دنا

    نقشه آنلاین مسیرها و قلل ۴۰۰۰ متری رشته کوه دنا

    نقشه‌ی رشته کوه دنا و مسیر دسترسی به هر قله، با کمک شما دوستان، تهیه و در حال کامل شدن است. خوشحال می‌شویم در تکمیل و بهبود آن با هم همراه باشیم.

    منبع: wikiloc

    اخطار!
    نقشه‌ی مسیرها و علائم راهنمای رشته کوه دنا تنها جهت اطلاع‌رسانی جمع‌آوری شده است. لازم است قبل از استفاده‌ی عملی از این نقشه؛ طول مسیر، شیب، دست‌به‌سنگ و چک‌لیست اولیه‌ی کوهنوردی را بررسی و رعایت فرمایید. همچنین ممکن است چشمه‌ها در طول سالیان متوالی و فصول گرم سال، خشک یا محل آن جابجا شده باشد.

    نقشه رشته کوه دنا

    تاریخ آخرین بروزرسانی: ۱۴۰۱٫۰۴٫۱۷

    جهت استفاده‌ی راحت‌تر از نقشه می‌توانید با کلیک برروی علامت (سمت راست بالا)، این نقشه را برروی اپلیکیشن‌های گوشی خود باز کنید.

    دانلود فایل نقشه رشته کوه دنا

    دانلود فایل kmz

    دانلود فایل kml

  • صعود کُرده‌ای یا مرحله‌ای در سنگ‌نوردی

    صعود کُرده‌ای یا مرحله‌ای در سنگ‌نوردی

    زمانی که دو یا سه نفر با استفاده از طناب و تجهیزات فنی قصد صعودِ یک مسیر (که نیاز به کار فنی داشته و معمولا بیشتر از یک طول طناب است) را داشته باشند، به آن، صعود کُرده‌ای یا مرحله‌ای می‌گویند.
    صعود کرده‌ای در زبان انگلیسی با نام multi-pitch climbing شناخته می‌شود که به هر بخش از صعود که بین دو کارگاه قرار گرفته pitch می‌گویند.
    در این مقاله مراحل صعود کرده‌ای، صعود کرده‌ای دو و سه نفره و نکات آن را باهم مرور خواهیم کرد.

    منبع: فدراسیون کوه‌نوردی و صعودهای ورزشی و PETZL

    اخطار
    این مقاله تنها جهت راهنمایی و یادآوری تهیه شده است.
    لازم است قبل از استفاده از روش‌های زیر، برای اطمینان از اجرای ایمن آن، از مربی خود یا یک متخصص مشورت و آموزش بگیرید.

    مراحل صعود کرده‌ای

    1. هر دو نفر بعد از بررسی و مشخص نمودن مسیر صعود، یک سرِ طناب را با گره هشت تعقیب به هارنس خود وصل می‌کنند.
    2. حمایت‌چی کارگاهی دایر کرده و خود را در حمایت این کارگاه قرار میدهد.
      نکته: جهت کارگاه باید رو به بالا باشد.
    3. حمایت‌چی با استفاده از گره حمایت (یا ابزار حمایت) و یک کارابین قفل‌شونده، آماده‌ی «حمایت دینامیک» می‌شود و پس از آن می‌گوید: حمایت آماده…
    4. صعودکننده می‌گوید: صعود می‌کنم…
    5. حمایت‌چی می‌گوید: صعود کن…
    6. صعودکننده اقدام به صعود کرده و با رسیدن به هر میانی، بعد از انداختن کارابین کوییک‌درا در حلقه‌ی آن، طناب را از داخل کارابین دیگر کوییک‌درا عبور داده و به‌همین‌ترتیب مسیر را ادامه می‌دهد.
    7. صعودکننده پس از رسیدن به کارگاه بعدی، با یک خودحمایت در حمایت کارگاه قرار می‌گیرد.
    8. پس از آن می‌گوید: حمایت آزاد…
    9. صعودکننده (نفر بالاتر) اضافه طناب را جمع کرده و برای حمایت نفر بعدی آماده می‌شود.
    • در این مرحله نقش نفر پایین به صعود‌کننده و نفر بالا به حمایت‌چی تغییر می‌کند.
    1. حمایت‌چی اقدام به «حمایت استاتیک» نفر صعودکننده می‌کند و می‌گوید: حمایت آماده…
    2. صعود‌کننده می‌گوید: صعود می‌کنم…
    3. حمایت‌چی می‌گوید: صعود کن…
    4. صعودکننده اقدام به صعود کرده و با رسیدن به هر میانی، کوییک‌درا را به‌ترتیب زیر از میانی و طناب جدا کرده و به‌همین‌ترتیب مسیر را ادامه می‌دهد.
      1. کارابین متصل به حلقه‌ی میانی را باز کرده و به حلقه‌ی حملِ تجهیزاتِ هارنس وصل می‌کند.
      2. کارابین متصل به طناب را باز کرده و از طناب جدا می‌کند (نیازی به اتصال کارابین دوم به هارنس نیست).
    5. صعودکننده بعد از رسیدن به کارگاه، خودحمایت خود را به کارگاه متصل می‌کند.
    6. پس از آن می‌گوید: حمایت آزاد…

    حمایت دینامیک: گره حمایت (یا ابزار حمایت) و یک کاربین قفل‌شونده متصل به بدن (هارنس).
    حمایت استاتیک: گره حمایت (یا ابزار حمایت) و یک کاربین قفل‌شونده متصل به کارگاه.

    در حالت حمایت استاتیک با ابزار گیری‌گیری، درصورتی که با مانعی روبرو هستید یا عاملی برروی عملکرد ترمز بادامک آن تاثیر می‌گذارد، می‌توانید از روش زیر استفاده کنید.

    انواع صعود کرده‌ای

    صعود کرده‌ای دو نفره

    ضربدری

    پس از صعود هر طول طناب توسط نفر اول؛ نفر دوم یک طول طناب را صعود کرده و پس از رسیدن به کارگاه، یک طول طناب دیگر را نیز صعود می‌کند.

    در حالت ضربدری، بعد از رسیدن نفر دوم به کارگاه، نفر اول باید نوع حمایت را از حالت استاتیک به حالت دینامیک تغییر دهد.

    ثابت (پلکانی)

    پس از صعود هر طول طناب توسط نفر اول، نفر دوم یک طول طناب را صعود کرده و پس از رسیدن به کارگاه، در حمایت نفر اول قرار گرفته و نفر اول صعودِ مسیر بعدی را شروع می‌کند.

    صعود کرده‌ای سه نفره

    در صعود سه نفره، یک نفر به وسط طناب اضافه شده و صعود به‌ترتیب زیر انجام می‌شود:

    1. نفر اول با حمایت نفر دوم صعود کرده تا به کارگاه اول برسد. (حمایت دینامیک)
    2. نفر اول، نفر دوم را حمایت کرده تا او به کارگاه اول برسد. (حمایت استاتیک)
    3. نفر اول با حمایت نفر دوم صعود کرده تا به کارگاه دوم برسد. (حمایت دینامیک)
    • تا به اینجا، هرکدام از این سه نفر در یک کارگاه جداگانه قرار دارند.
    1. نفر دوم، نفر سوم را حمایت کرده تا او به کارگاه اول برسد. (حمایت استاتیک)
    2. نفر اول، نفر دوم را حمایت کرده تا او به کارگاه دوم برسد. (حمایت استاتیک)
    3. نفر اول با حمایت نفر دوم صعود کرده تا به کارگاه سوم برسد. (حمایت دینامیک)
    • در این مرحله نیز، هرکدام از این سه نفر در یک کارگاه جداگانه قرار دارند.
    1. سه مرحله‌ی قبلی تا جای مورد نیاز تکرار می‌شود.

    نکات مهم در صعود کرده‌ای

    • قبل از شروع صعود مواردی همچون نحوه‌ی صحیح پوشیدن هارنس، گره‌ها، نحوه‌ی اتصال ابزار حمایت (یا گره حمایت) به طناب، کارابین و هارنس، قفل کارابین و… باید توسط هر دو نفر بررسی شود.
    • معمولا اولین میانی در ارتفاع ۱٫۵ تا ۲ متری کارگاه نصب می‌شود، میانی دوم در فاصله‌ای کمتر از نصف این فاصله از میانی اول و میانی سوم در فاصله‌ای کمتر از نصف فاصله‌ی میانی دوم تا کارگاه از میانی دوم نصب می‌شود.
    • جهت کارابین کوییک‌درا باید عکس جهت صعود باشد و در مسیرهای کاملا مستقیم، دهانه‌ی کارابین هر کوییک‌درا برعکس قبلی و بصورت یکی‌درمیان به سمت راست و چپ باید انتخاب شود.
    • صعودکننده پس از رسیدن به کارگاه، اولین و مهم‌ترین کاری که باید انجام دهد، زدن خودحمایت با استفاده از یک گره خودحمایت و یک کارابین قفل‌شونده به نقطه‌ی ثقل کارگاه یا یکی از بازوهای آن است.
    • میانی تغییر جهت: در حالت حمایت دینامیک، درصورت معلق یا نیمه‌معلق بودن کارگاه، اولین میانی باید نزدیک به کارگاه بوده یا از یکی از بازوهای کارگاه به‌عنوان میانی اول استفاده شود؛ تا در صورت سقوط صعودکننده، وزن او مستقیما به بدن حمایت‌چی وارد نشود. به این میانی در اصطلاح میانی تغییر جهت گفته می‌شود.
    میانی تغییر جهت در حمایت دینامیک با گیری‌گیری

    در این مقاله، بسیاری از نکات ازجمله نحوه‌ی ایجاد کارگاه، فاصله‌ی میانی‌ها، نحوه‌ی اتصال کوییک‌درا به میانی و طناب به کوییک‌درا، میزان مجاز شکست طناب، محل صحیح قرارگیری حمایت‌چی در موقعیت‌های مختلف آورده نشده است.
    لازم است قبل از استفاده‌ی عملی از این مراحل، این موارد و نکات عمومی دیگر را بدانید یا از مربی خود یاد بگیرید.

    اصطلاحات رایج در سنگ‌نوردی

    • حمایت آماده: حمایت‌چی با اطمینان و آمادگی کامل در حمایت فرد صعودکننده قرار گرفته است و به صعودکننده اجازه‌ی صعود می‌دهد.
    • صعود می‌کنم: صعودکننده آماده‌ی صعود است و حمایت‌چی باید اضافه طناب را جمع می‌کند.
    • صعود کن: حمایت‌چی تایید می‌کند که آماده است و صعودکننده می‌تواند صعود کند.
    • جمع کن: اضافه طناب را جمع کن.
    • سنگ، سنگ، سنگ: اخطاری برای ریزش سنگ یا هر چیز دیگر.
    • فیکس: صعودکننده در وضعیت دشوار یا خطرناکی است و از حمایت‌چی می‌خواهد که طناب را محکم کند. صعودکننده بعد از محکم شدن طناب، می‌تواند دست‌ها را از گیره‌ها رها کرده و کمی استراحت کند.
    • شُل کن: صعودکننده به حمایت‌چی اعلام می‌کند کمی طناب را آزاد و شل کند.
    • حمایت آزاد: صعود‌کننده با فرودرونده پس از رسیدن به محل امن و بعد از اتصال خودحمایت، به حمایت‌چی اعلام می‌کند که به حمایت خود پایان دهد.

    بیشتر بدانیم: گره خودحمایت و گره حمایت

  • گزارش صعود قله هزار (چهارمین قله بلند ایران)

    گزارش صعود قله هزار (چهارمین قله بلند ایران)

    اطلاعات قله هزار

    • چهارمین قله بلند ایران
    • ارتفاع قله از سطح دریا: ۴۵۰۱ متر
    • ارتفاع پای کار از سطح دریا: ۳۳۰۰ متر
    • ارتفاع صعود: ۱۲۰۰ متر
    • مسافت پای کار تا قله: ۵٫۵ کیلومتر (مسیر باب‌زنگی)
    • راهنما: آقای صنعتی ۰۹۱۳۴۴۱۰۶۵۹
    • برای رسیدن به قله، ۳ مسیر صعود نرمال وجود دارد.
      • مسیر اوردیکان
      • مسیر آبشار راین در جبهه‌ی شمالی
      • مسیر باب‌زنگی در جبهه‌ی جنوبی

    از بین این ۳ مسیر، اوردیکان کمترین مسافت تا قله و راین، بیشترین مسافت را دارد.
    این شبهه وجود دارد که صعود از مسیر اوردیکان برای طرح سیمرغ قابل قبول نیست، اما در آخرین اطلاعیه‌ای که توسط فدراسیون کوه‌نوردی منتشر شده است، درصورت استفاده از راهنمای محلی، صعود از این مسیر بلامانع است.
    در مسیر صعود جبهه‌ی شمالی، جان‌پناهی فلزی قرار دارد که معمولا صعود از این جبهه، با احتساب یک شب‌مانی در جان‌پناه، یک روز و نیم طول میکشد.
    و در آخر، مسیر باب‌زنگی. آغاز پیمایش از روستایی است به همین نام در ارتفاع ۳۳۰۰ متری که مرتفع‌ترین منطقه‌ی مسکونی ایران به‌شمار می‌آید.

    گزارش برنامه

    خب خب خب…
    قشنگ معلومه که این سبک گزارش‌نویسی من نیست.🥴
    اگر از این مدل گزارش‌ها می‌خواید، فقط کافیه گوگل کنید: «قله هزار». پونصد میلیون تا گزارش میاد بالا!
    اما اگر طالب داستانید، بشینید پای روایت من از سفر.

    داستان قله‌ هزار

    بعضی کوه‌ها سخت صدات میزنن. پارسال که همه رفته بودن هزار و من از صعودها جا مونده بودم، می‌گفتم: پاییز که فصل صعود هزار نیست! بهتر که نشد، بهتر که نرفتی…🙃
    فکر میکردم در بهار، هزاران هزار گیاه در دامنه‌ی این کوه سبز میشن و صعودی غرق در زیبایی خواهم داشت.
    ولی فکر میکنم زیادی زود رفتیم… چون حقیقتا اونقدری که تصور کرده بودم، سبز، رویایی و مملو از هزار گونه‌ی گیاهی نبود. با این همه، پوشش گیاهی منطقه به واسطه‌ی گل‌های سنبل و (واقعیت اینه که اسم بقیه‌اش رو نمی‌دونم) بنابراین و غیره، بسیار زیبا بود.

    اما زیبایی اصلی برای من، باب‌زنگی بود. خانه‌های سنگی کوتاه با سقف‌های کاه‌گلیِ نوک تیز، خانه‌ها و آغل‌هایی که شبیه هیچ روستایی نبود که تا اون موقع دیده بودم.
    موبایل همه جای روستا آنتن‌دهی خوبی نداشت، با وجود دکل بدقواره‌ای که درست بالای بلندترین تپه، تمام رویا رو از خانه‌ها می‌گرفت و پرت میکرد وسط دنیای مثلا مدرن، زُخمت، بی‌روح و نامربوط.

    گرچه برخی از اهالی هم، زحمت خراب کردن زیبایی رو با به اصطلاح امروزی کردن خونه‌ها کشیده بودن و احتمالا فکر کردن الان مقبول‌ترن در نگاه مردمان شهری.

    شاید اگر این مرز نبود -مرز بین روستایی و شهری، مرز بین شهرستانی و تهرانی- اینقدر سعی نمی‌کردیم حل بشیم در چیزهایی که خودمون رو در اونها گم می‌کنیم.

    خلاصه که اگر سعی کنید دکل و اون خونه‌ها رو نبینید و در کوچه‌ها قدم بزنید، اگر کمی خیال‌پرداز باشید، شاید احساس کنید در حال بازدید از دهکده‌ی هابیت‌ها در فیلم ارباب حلقه‌ها هستید.

    همه‌ی اینها رو گفتم که ساعت ۸ شب نرید روستا، صبح زود هم تند تند صعود کنید، سریع جمع کنید برگردید…
    وقت بذارید برای دیدن، برای بودن، برای حضور…

    بیشتر مسیر صعود به قله، شیب بسیار ملایمی در دامنه‌های منتهی به روستا داره.
    از روستا قله رو میتونید ببینید؛ همین‌طور بخشی از مسیر پیمایش رو.
    حتما قبل از صعود در مورد وجود آب در چشمه‌های در مسیر سوال کنید.
    نیاز نیست بگم که خشکسالی، حجم بارش برف رو اونقدر کم کرده که حتی روزگارِ چشمه‌های پرآب دائمی هم در مقطعی از زمان به بی‌آبی میگذره.

    کرمان، راین، باب‌زنگی

    برنامه‌ی صعود ما روز جمعه، ۲ اردیبهشت بود.
    برای رسیدن به باب‌زنگی، از شیراز با اتوبوس‌های مثلا وی‌آی‌پی، ساعت ۱۰:۳۰ شبِ چهارشنبه (۳۱ فروردین) راهی کرمان شدیم.
    ۶:۳۰ صبح به کرمان رسیدیم و مینی‌بوسی که دربست کرده بودیم، در ترمینال منتظرمون بود.
    بی‌زبان‌ترین راننده‌ی دنیا. اول فکر کردیم شاید صدای ما رو به خوبی نمیشنوه، یا مشکلی هست، شاید قهره! خلاصه که نه جواب میداد به سوالاتمون و نه گوش میداد به حرفمون که کدوم مسیر بریم یا نریم… شاید که به قول دوستان گویا پیشونیمونه…

    بعد از ترک کرمان ابتدا رفتیم دیدن آبشار و ارگ راین.

    راننده مسیر گلزار رو برای رسیدن به راین انتخاب کرد که مسافت زیادی جاده خاکی داشت و باعث شد ساعت ۹:۳۰ دقیقه کنار آبشار راین صبحانه بخوریم. پیشنهاد می‌کنم از مسیر ماهان به دیدار آبشار راین برید.

    بعد از دیدن آبشار، ساعت ۱۱:۱۵ دقیقه به ارگ راین رسیدیم و بازدید از این ارگ باشکوه رو ساعت ۱۲:۳۰ دقیقه به پایان رسوندیم.

    نمی‌دونم چون مجبور بودیم برای طرح سیمرغ یا نه، نگاه به صعود قله داره تغییر می‌کنه و به سفر کردن نزدیک‌تر میشه. و این ماجراجویی رو شگفت‌انگیزتر می‌کنه؛ دیدن مردمان جدید، مکان‌های جدید، بودن در تاریخ یک سرزمین…

    گاهی چاشنی‌ها از ماده اصلی غذا مهم‌ترن.

    پیشنهاد میکنم اگر به کوه میرید، از سرپرست‌ها و باشگاه‌ها بخواید که به قله‌تون چاشنی اضافه کنن، تا قله‌نوردی تبدیل به سفر بشه.

    شاید شیرین‌ترین خاطره‌ی راین، دیدار با لیدرمون باشه.
    ما رو می‌دید، ما نمی‌دیدمشون… هی رفتیم جلو، کجایی آخه؟! اینجا… کجا؟ بیاید… بیاید… آهان…
    سلام…
    دیدیم دَم یک شیرینی‌پزی یک آشپزی هست که به ما لبخند میزنه، به بچه‌ها گفتیم از بس داریم سروصدا می‌کنیم، ملت اومدن بیرون ببینن چه خبره! ولی ایشون ملت نبودن، راهنمای محلی ما بودن، در حین پختن زولبیا!
    بنده خدا یک تعارف هم به ما زد که بفرمایید و همه هم گرسنه، عملا حمله کردیم به زولبیاها.
    داغ، ترد، خوشمزه!
    شماره لیدر رو میذارم براتون، که سفرتون شیرین بشه، نه بخاطر زولبیا، بخاطر انتخاب بهترین مسیرها، بخاطر اخلاق و منش و مهربانی؛ و بعد از خیلی چیزهای دیگه، شاید کمی هم بخاطر کلمپه‌ها😅

    راهنما: آقای صنعتی ۰۹۱۳۴۴۱۰۶۵۹

    ولی در واقع ما اونجا برای دیدار با لیدر نرفته بودیم. به دیدار کهنسال‌ترین موجود زنده‌ی منطقه می‌رفتیم.
    سروی که ۴۰۰ سال در تاریخ راین زیسته بود و الان پشت خانه‌ها در پس‌وپناهی گم شده بود.

    فکر میکنم باید به دیدنش برید اگر مسافر راین هستید، برای اینکه نشون بدیم، حیات مهمه، زیست‌بوم ما مهمه، پاس داشتن درختان سرزمینمون مهمه، بعدش می‌تونیم بریم قله.

    قله هزار خیلی دردسترس و آسون بنظر میرسه، کمی بعد از کرمان تمام قد، جلوی چشمات خودنمایی میکنه، به حرف سرپرست هم گوش ندید اگر گفت این قله نیست، چون هست.
    و واقعیت اینه که خیلی خیلی آسووونه و مهربون. البته از مسیری که ما رفتیم.

    بعد از نهار حرکت کردیم به سمت باب‌زنگی.
    جاده تماما خاکی بود.
    نقطه قوت مینی‌بوس ما رو که فراموش نکردید؛ این که راننده‌اش حرف نمی‌زد😅؛ برای همین این بخش از سفر مشکلی نبود. باوجود جاده‌ی بد و خاکی، اگر راننده بدجنسی داشته باشید، احتمالا همون اول مسیر پرتتون میکنه پایین، دور میزنه و برمیگرده.
    پس حتما با راننده از قبل طی کنید که دچار مشکل نشید.
    بعد از حدود یک ساعت (ساعت ۱۷:۰۰) به باب‌زنگی رسیدیم.

    روستا رو گشتیم و ساعت ۹ شب، بعد از خوردن شام خوابیدیم؛ ساعت ۴:۲۵ دقیقه بیدار و ساعت ۵:۲۰ دقیقه صعود رو شروع کردیم.

    صعود قله هزار

    بهترین بخش مسیر وجود هزاران موش بی‌دُم یا خوکچه هندی (اختلاف نظر داریم در این مورد) بود.
    باورتون نمیشه چقدر خونه‌هاشون شکوهمند و هوشمندانه ساخته شده و چه طلبکارانه دَم سوراخ‌شون بهت نگاه میکردن، که چکار آرامش ما دارید کله‌ی صبحی.

    اگر از گونه‌ی این معماران برجسته و دوست‌داشتنی خبر دارید، برامون در قسمت دیدگاه بنویسید.

    همون‌طور که قبلا هم گفتم، بیشتر مسیر شیب کمی داره تا بعد از آخرین چشمه. بعدش تلافی همه‌ی شیب‌ها رو سرتون در میاره و تا خود قله ولتون نمیکنه.
    ساعت ۷:۵۵ دقیقه به چشمه‌ای رسیدیم که جانی در بدن نداشت و تقریبا خشک شده بود. سرپرست ۳۰ دقیقه برای صبحانه وقت داد و ساعت ۸:۲۵ دقیقه مسیر رو ادامه دادیم.
    ساعت ۹:۳۰ دقیقه روی یال استراحت کوتاهی کردیم و ادامه‌ی مسیر…
    البته که نزدیک قله، راهنمای باهوش ما با کمی تراورس کردن، کلی مسیر رو آسون‌تر کرد و بچه‌ها خیلی راحت همگی ساعت ۱۰:۵۵ دقیقه برفراز قله ایستادن.

    از روز قبل می‌دونستیم که قراره از ظهر هوا بد بشه، روی قله هم، دور نمای ابرهای عصبانی، هم جذاب بود هم ترسناک. با بیشترین سرعت ممکن که میشد، عکس گرفتیم و قله رو ترک کردیم؛ بعد از ۳۵ دقیقه😆.

    روی قله آدم‌ها خودخواه‌ترینن؛ و این با خستگی و غرور که قاطی میشه، چیز خوبی از آب در نمیاد… همه تابلو رو پاداش خودشون می‌دونن و واقعا رفتار بعضی‌ها…
    بگذریم من که یاد گرفتم خودم رو کنترل کنم و تا امروز کسی رو پرت نکردم پایین، ولی واقعا روی رفتارمون روی قله باید کار کنیم.

    بازگشت از قله

    راه برگشت یک مزیت داره. همه‌ی اون شیبِ طلبکارِ بعد از آخرین چشمه بود، که گفتم… همه‌ی اون رو میشه با شن‌اسکی اومد پایین😎 اونم فقط در نیم ساعت!
    خشن‌ترین کار غیرمحیط‌زیست دوستانه در کوهنوردی همین هست ولی هرچی از لذتش بگم کم گفتم… زمین متاسفم😐.

    در همین بخش بود که آسمونِ عصبانی بالاخره بارید، اونم نه بارون که برف! البته نه خیلی شدید.

    به لطف شن اسکی، خیلی سریع بعد از ۱ ساعت و ۱۵ دقیقه به محل صبحانه‌خوری برگشته و بعد از استراحتی کوتاه در ساعت ۱۳:۳۰ دقیقه رسیدیم به چشمه‌ی پرآب پایین‌دست، در دامنه‌ی کوه و جای امنی برای خوردن ناهار.
    من اولین بار بود که از غذای آماده‌ی چیکا، سالاد الویه استفاده کردم. نیاز به یخچال ندارن و بنظرم عالی بود. کم‌حجم، سبک و خوشمزه.

    ساعت ۱۳:۵۰ دقیقه حرکت کردیم به سمت اقامتگاه…
    از اینجا به بعد مسیر، رودخانه‌ای که از آب شدن برف‌ها و آبِ چشمه‌ها شکل گرفته، همراه باوفای شماست تا روستایی باب‌زنگی.
    می‌دونم بعد از صعود خسته هستید ولی آروم‌تر گذر کنید از زیبایی‌های دامنه‌ها هزار…
    قدم به قدمش پر از شگفتی و زیباییه؛ حتی با اینکه هزار گونه‌ی گیاهی هنوز نروییده و منطقه کامل سبز نبود.

    وقتی ساعت ۱۴:۵۰ دقیقه رسیدیم، بالاخره صدای راننده در اومد که: بشتابید، مسیر بده، بارندگیه و باید سریع روستا رو ترک کنیم.

    ساعت ۱۶:۰۰ سوار بر مینی‌بوس؛ عازم مقصد بعدی شدیم…
    کجا؟
    خودش حدیث مفصلی داره که باید در قسمت جداگانه‌ای روایت بشه…

    خلاصه صعود

    • بیداری: ۴:۲۵
    • شروع صعود: ۵:۲۰
    • صبحانه: ۷:۵۵ (۳۰ دقیقه)
    • قله: ۱۰:۵۵
    • زمان صعود: ۵:۳۵
    • بازگشت از قله: ۱۱:۳۰
    • ناهار: ۱۳:۳۰ (۲۰ دقیقه)
    • اقامتگاه: ۱۴:۵۰
    • زمان بازگشت: ۳:۲۰
  • انتخاب صحیح تجهیزات مناسب یخ و برف

    انتخاب صحیح تجهیزات مناسب یخ و برف

    پتزل برای تولید ۹ مدل کرامپون و ۱۰ مدل کلنگ و تبریخ دلیل کاملا روشنی دارد: «فراهم کردن امنیت صعود با استفاده از تجهیزات مناسبِ هر فعالیت».
    برای اینکه بتوانید انتخابی آگاهانه‌تری داشته باشید؛ در این مقاله سعی شده است به تفکیک رشته‌های ورزشی کوهستان؛ کرامپون، کلنگ و تبریخ مناسب آن رشته را به شما معرفی کنیم.

    منبع: PETZL

    دسترسی سریع:

    1. اسکی تورینگ
    2. صعود برروی برف سفت و یخ‌زده
    3. عبور از یخچال‌های طبیعی
    4. کوهنوردی کلاسیک
    5. کوهنوردی تکنیکال یا فنی
    6. یخ‌نوردی
    7. درای‌تولینگ

    اسکی تورینگ

    سبک‌وزن، کارایی بالا و استفاده‌ی راحت.
    کرامپون‌ها و کلنگ‌هایی که در زیر مشاهده می‌کنید، مخصوص اسکی تورینگ طراحی شده‌اند و هرآنچه را که برای آرامش خاطر نیاز دارید، در اختیارتان قرار می‌دهند.

    LEOPARD LLF و GLACIER LITERIDE یا RIDE
    IRVIS HYBRID و GULLY

    صعود برروی برف سفت و یخ‌زده

    جمع‌وجور، سبک و ساده.

    LEOPARD LLF یا LEOPARD FL و GLACIER

    عبور از یخچال‌های طبیعی

    در این حالت، استفاده از کرامپون‌های تکنیکال برای اطمینان از کارایی و سازگاری هرچه بیشتر این مدل، بسیار مهم است.

    VASAK یا IRVIS و GLACIER

    کوهنوردی کلاسیک

    انتخاب تجهیزات همه‌کاره برای مسیرهای نسبتا سخت با شیب‌های متغیر یک انتخاب مناسب است.
    کلنگ‌های باکیفیت پتزل، دارای هدی از جنس فولاد آهنگری است، به خوبی در برف و یخ شکاف و سوراخ ایجاد کرده و در یک صعود شاخص آلپین، در رویارویی با هر نوع برف، یخ و سنگی پاسخگوی نیازهای شماست.
    همچنین کرامپون واساک (VASAK)، برای مسیرهای نسبتا سخت طراحی شده و در مسیرهایی پوشیده از برفِ سفت با شیب تند عملکرد بسیار خوبی دارد.

    VASAK و SUMMIT EVO یا SUMMIT

    کوهنوردی تکنیکال یا فنی

    برای شرایط برف و یخ حرفه‌ای و مسیرهای ترکیبی، لازم است از تجهیزات حرفه‌ای با عملکرد بالا استفاده کنید.
    این مدل از تبریخ با حالتی ارگونومیک و آونگی به شما اجازه‌ی استفاده به روش‌های مختلف را می‌دهد تا صعودی هرچه مطمئن‌تر برروی مسیرهای عمودی داشته باشید.
    کرامپون تکنیکال با شاخه‌های جلویی که برای آن تعبیه شده، براحتی در یخ سفت و محکم نفوذ کرده و در صعود از مسیرهای ترکیبی، ثبات و پایداری شگفت‌انگیزی دارد.

    LYNX یا SARKEN و QUARK یا SUM’TEC

    یخ‌نوردی

    تبریخ و کارمپونی بسیار تخصصی.
    تک شاخ جلویی این مدل کرامپون به شما این امکان را می‌دهد که با دقت بسیار بیشتری از کوچکترین گیره‌ها برای جای پا استفاده کنید.

    DART و NOMIC

    درای‌تولینگ

    داری‌تولینگ (dry-tooling) در واقع صخره‌نوردی با تجهیزات برف و یخ است.
    این نوع از تجهیزات فوق فنی مختص این رشته‌ی ورزش طراحی شده‌اند.
    تک شاخ جلویی این مدل کرامپون به شما این امکان را می‌دهد تا گیره‌های خیلی خیلی کوچک را به آسانی با پا بگیرید.

    D-LYNX و ERGONOMIC

    سازگاری کرامپون و کفش

    کرامپون‌های پتزل به گونه‌ای طراحی شده‌اند که با هر کفشی سازگار باشند:

    • کفش‌های بدون شیار مخصوص کرامپون
    • کفش‌هایی با شیار مخصوص کرامپون در قسمت پاشنه
    • کفش‌هایی با شیار مخصوص کرامپون در قسمت نوک و پاشنه
    • و حتی کفش‌های اسکی

    شرکت پتزل با اضافه کردن قفل‌های FIL FLEX و FIL برروی بسیاری از مدل‌ها با ویژگی FLEXLOCK ،LEVERLOCK FIL و LEVERLOCK UNIVERSEL سازگاری هرچه بیشتر کرامپون‌ها با کفش شما را فراهم نموده است.

  • گزارش برنامه‌ صعود برم فیروز

    گزارش برنامه‌ صعود برم فیروز

    مجبورم پیش از اینکه یک‌راست برم سراغ روایت ماجراجویی‌مون، قبلش کمی با گفتن اطلاعات زمینه‌ای حوصله‌تون رو سر ببرم.

    اطلاعات قله

    نام قله: برم فیروز (رشته‌کوه زاگرس)
    راستش رو بخوایید اسم قله «ریزبلند» هست. اما از اونجایی که یک دریاچه‌ی جذاب قبل از این قله خودنمایی می‌کنه، بنابراین بیشتر افراد این قله رو به نام برم فیروز میشناسن.

    جغرافیای قله:
    این قله در ۹۰ کیلومتری شمال غربی شیراز، در حدود ۱۴ کیلومتری سپیدان قرار گرفته.
    با ارتفاع ۳۷۲۰ متر از سطح دریا، این قله دومین قله‌ی بلند استان فارس به‌حساب میاد.

    برای رسیدن به این قله معمولا دو مسیر رایج وجود داره:

    • کمی قبل‌تر از پیست پولاد کف
      این مسیر ۲٫۷۶ کیلومتره و از بعد از چشمه‌ی دوم تا رسیدن به دریاچه، شیب نسبتا تندی داره ولی کوتاه‌ترین مسیر دسترسی به برم فیروزه.
      به نسبت مسیر بعدی پوشش گیاهی کمتری در بهار داره و اگر قصد دیدن لاله‌های واژگون رو دارید باید بگم که تو این مسیر لاله‌ای درکار نیست و باید مسیر دوم رو انتخاب کنید.
    • مسیر دوم
      شیب این مسیر اصلا زیاد نیست اما طول مسیر حدود ۴٫۹۱ کیلومتره. اگر هوا آفتابی و گرم باشه اصلا رفتن از این مسیر رو پیشنهاد نمی‌کنم. برخلاف مسیر قبلی اینجا خبری از چشمه نیست؛ پس هوای آب‌تون رو داشته باشید.
      پیمایش این مسیر خیلی آسونه و اونقدر پوشش گیاهی زیبایی از گون، لاله‌ی واژگون، سنبل کوهی، جاشیر و… داره که جادوتون میکنه؛ البته می‌دونید که فصل لاله‌ها در این منطقه از حدود ۲۰ فروردین تا نهایت ۲۰ اردیبهشت‌ماه هست.
    • چندین مسیر دیگه هم برای رسیدن به این زیبا وجود داره که می‌تونید در wikiloc همه رو پیدا کنید.
    • از دریاچه تا قله هم، دو مسیر هست با دو شیب متفاوت، که در زیر می‌تونید اطلاعاتش رو ببینید.
      مسیر رایج‌تر صعود به قله با شیب کمتر، ۴٫۱۴ کیلومتره.

    ۲٫۵۵ کیلومتر۴٫۹۵ کیلومتر۴٫۱۴ کیلومتر۲٫۸۶ کیلومتر

    جمعه ۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۰

    برای آیندگانی که متن رو می‌خونن باید بگم که در روزگار کنونی، ما با همه‌گیری بیماری کرونا دست‌وپنجه نرم می‌کنیم.
    پیک چهارم کرونا رو تازه رد کردیم و بعد از چندین هفته قرمز بودن، استان فارس کم‌کم داره به طرف زرد شدن حرکت میکنه. اما این دلیل نمیشه که راه رسیدن به قله‌های زیبای این منطقه بسته نباشه!

    ما دقیقا ۶ صبح از شیراز حرکت کردیم و ساعت ۷:۳۸ رسیدیم به خروجی سپیدان و ایست بازرسی که اجازه ورود به منطقه رو از گردشگران و کوهنوردان سلب میکرد.
    مینی‌بوس مینی‌بوس آدم بود که بسیج منطقه برشون می‌گردوند و اجازه‌ی ورود نمی‌داد.
    همه‌گیری ویروس… پیک چهارم! مینی‌بوس… می‌دونم می‌دونم ترکیب خطرناکیه… اما متاسفانه اینجا دستورالعمل‌ها شفاف نیست و هرکسی به شیوه‌ی خودش ماجرا رو تحلیل میکنه و با کرونا رفتار.

    ما اما سه نفر بودیم با خودرو شخصی، تحلیل ما این شکلی بود:
    کوه فضای بازه، تو ماشین هم ماسک می‌زنیم، پنجره‌ها رو باز می‌ذاریم، از وسایل هم استفاده نمی‌کنیم و… اما خدایی در خانه هم نمی‌تونیم بمونیم همش!

    البته که از قبل می‌دونستیم ممکنه راه بسته باشه و روی یک واسطه برای دور زدن ممنوعیت حساب کرده بودیم.
    خلاصه ساعت ۸:۱۰ فهمیدیم، راهی برای عبور از این ایست بازرسی نیست و آقای واسطه هم گوشیشون خاموشه!!!
    به معنای دقیق کلمه با دستانی درازتر از پا، برگشتیم. جایی بین جاده‌ی شیراز-یاسوج ، صبحانه خوردیم تا حدود ساعت ۹:۳۰ که آقای واسطه بالاخره پاسخ دادند و ما به شکل معجزه‌آسایی ۱۰ صبح پای کار بودیم.
    و خب مسلم بود که قله بی‌قله!

    حرکت به سمت برم فیروز

    من یک برنامه‌ی دقیق داشتم؛ ساعت‌به‌ساعت و دقیقه‌به‌دقیقه همه چیز رو برنامه‌ریزی کرده بودم و حالا هیچی سر جاش نبود! حتی اون همه چک کردن آب‌وهوا!
    من اعضا رو مجبور کرده بودم، بیس بپوشن، دستکش و کاپشن و پلار و گورتکس همراه بیارن. اونقدر مطمئن بودم بارندگی خواهیم داشت که حتی گفته بودم پانچو هم لازمه… اونم نه برای بارون!!! برای برف!
    حالا رسیدیم پای کار…
    آسمون آبیِ آبی!
    دریغ از یک لکه ابر!
    هوا گرم!
    آفتاب هم کل مسیر پهن شده بود رومون.
    تازه تو این مسیر که بخاطر دیر شدن ساعت حرکت‌مون انتخاب کردیم، خبری از لاله هم نیست که نیست.
    خلاصه که کل ۱ ساعت و ۳۵ دقیقه که تا دریاچه رفتیم، هر نوع طنزی که فکرش رو بکنید در باب من و آسمون و هواشناسی ساختن و کلی تیکه بارم کردن.

    به دریاچه که رسیدیم، با وجود راهی که بسته بودند، جمعیت کوهنوردها قابل توجه بود.
    بعد از چند دقیقه عکاسی، هوا رنگ عوض کرد. باد شروع شد و تکه ابرهای پنبه‌ای (کومولوس) کوچولو کوچولو در آسمون پدیدار شد و در کمتر از نیم ساعت، چهره‌ی آسمونِ آبی، به آسمونِ برفی تغییر رنگ داد و بله… برف شروع به باریدن کرد!
    حس یک پیشگوی رستگار شده رو داشتم که پیشگوییش به حقیقت پیوسته. خودم رو در سکوی افتخار می‌دیدیم و اعضای گروه رو برای اون همه کنایه‌ای که بهم زده بودن، شماتت می‌کردم.
    با اینکه هوا قصد داشت مجال موندن رو ازمون بگیره، اما ما جان‌سخت‌تر از این حرف‌ها بودیم و تا ساعت ۱۳:۲۰ لذت بردیم از برمِ فیروزه‌ایی.

    بازگشت

    لاله‌های واژگون داشت تیم رو به دو دسته تقسیم میکرد، که با هم توافق کردیم همگی از مسیر طولانی‌تر به پایین کوه برگردیم که دیدن لاله‌ها هم نصیبمون بشه.
    تنها مشکل، رسیدن به ماشین‌ها بود، که قرار شد یا با ماشین عبوری یا پیاده فاصله ۵ کیلومتری این بین رو طی کنیم.

    شاید من کوهنورد خوبی نیستم، یا شاید هنوز این رشته ورزشی رو به درستی درک نکردم اما برای من دیدن لاله‌های واژگون، باریدن برف در گرمای نیمه‌ی اردیبهشت حتی بیشتر از رسیدن به قله، هیجان‌انگیز و شورآفرینه.
    به زبان ساده بخوام بگم، لذت صعود برای من، کمتر از لذت طی کردن آگاهانه‌ی مسیره.

    اینکه کوه رو ببینم، بشنوم، ثبت کنم و در حضورش امتداد پیدا کنم، برای من نهایت خوشبختیه!
    قله‌ها، فقط نقطه‌ای از یک کوه هستند، و این تمام کوه نیست.

    غمگینم می‌کنه این تصور که برای بیشتر کسانی که کوه میرن، رسیدن به یک نقطه می‌تونه اینقدر رقابت، کشمکش، حسادت و نفرت ایجاد کنه.
    بگذریم… بازگشت از مسیر لاله‌ها، بی‌نظیر بود. همه چیز دست‌به‌دست هم داد تا در لحظه‌ای درست در مکانی درست باشیم.
    بسی عکس و فیلم گرفتیم و سرازیر شدیم پایین.
    شیب این مسیر بجز حدود ۳۰۰ متر منتهی به دریاچه، بسیار کمه و شبیه به پیاده‌رویه.

    بعد از ۱ ساعت و ۴۰ دقیقه به پایان کار رسیدیم که در واقع اول چالش «حالا چجوری بریم سمت ماشین‌هامون» بود.
    گفتم که حدود ۵ کیلومتر فاصله داشتیم اون هم با شیب!
    گوگل‌مپ می‌گفت یک ساعتی پیاده راهه‌.
    بعد از اینکه هرچه ایستادیم ماشین عبوری برای طی کردن این مسیر یاریمون نکرد، من و هابیل عهده‌دار شدیم پیاده بریم ماشین‌ها رو بیاریم.
    یک کیلومتری رفته بودیم که همنورد دیگرمون با نیسان، جلومون ایستاد و ۴ کیلومتر باقی مونده رو بدین شکل طی کردیم.
    درسته که هیچ‌چیز طبق زمان‌بندی من پیش نرفت، یا از مسیرهایی که من انتخاب کرده بودم نرفتیم، اما درست طبق برنامه پیمایش رو تمام کردیم.

    و در پایان…

    در آخر چند تا نکته رو فکر می‌کنم بهتره بگم.
    هوای کوهستان در بهار بسیار متغیره، به چشماتون اعتماد نکنید و لحظه‌به‌لحظه قبل و در حین پیمایش سامانه‌های هواشناسی رو چک کنید.
    قله‌ها، حتی ساده‌ترین‌هاشون، در آب‌وهوای نامناسب، ممکنه برای سلامتی‌تون تهدید به حساب بیان. اگر می‌دونید، قبل از ساعت ۱۴ توان و زمان رسیدن به قله رو ندارید حتما از رفتن صرف‌نظر کنید.

    لاله‌های واژگون این منطقه بی‌برو برگرد، ارزش دیدن داره، اصلا و ابدا فرصت دیدارشون رو از دست ندید.