اطلاعات قله هزار
- چهارمین قله بلند ایران
- ارتفاع قله از سطح دریا: ۴۵۰۱ متر
- ارتفاع پای کار از سطح دریا: ۳۳۰۰ متر
- ارتفاع صعود: ۱۲۰۰ متر
- مسافت پای کار تا قله: ۵٫۵ کیلومتر (مسیر بابزنگی)
- راهنما: آقای صنعتی ۰۹۱۳۴۴۱۰۶۵۹
- برای رسیدن به قله، ۳ مسیر صعود نرمال وجود دارد.
- مسیر اوردیکان
- مسیر آبشار راین در جبههی شمالی
- مسیر بابزنگی در جبههی جنوبی
از بین این ۳ مسیر، اوردیکان کمترین مسافت تا قله و راین، بیشترین مسافت را دارد.
این شبهه وجود دارد که صعود از مسیر اوردیکان برای طرح سیمرغ قابل قبول نیست، اما در آخرین اطلاعیهای که توسط فدراسیون کوهنوردی منتشر شده است، درصورت استفاده از راهنمای محلی، صعود از این مسیر بلامانع است.
در مسیر صعود جبههی شمالی، جانپناهی فلزی قرار دارد که معمولا صعود از این جبهه، با احتساب یک شبمانی در جانپناه، یک روز و نیم طول میکشد.
و در آخر، مسیر بابزنگی. آغاز پیمایش از روستایی است به همین نام در ارتفاع ۳۳۰۰ متری که مرتفعترین منطقهی مسکونی ایران بهشمار میآید.
گزارش برنامه
خب خب خب…
قشنگ معلومه که این سبک گزارشنویسی من نیست.🥴
اگر از این مدل گزارشها میخواید، فقط کافیه گوگل کنید: «قله هزار». پونصد میلیون تا گزارش میاد بالا!
اما اگر طالب داستانید، بشینید پای روایت من از سفر.
داستان قله هزار
بعضی کوهها سخت صدات میزنن. پارسال که همه رفته بودن هزار و من از صعودها جا مونده بودم، میگفتم: پاییز که فصل صعود هزار نیست! بهتر که نشد، بهتر که نرفتی…🙃
فکر میکردم در بهار، هزاران هزار گیاه در دامنهی این کوه سبز میشن و صعودی غرق در زیبایی خواهم داشت.
ولی فکر میکنم زیادی زود رفتیم… چون حقیقتا اونقدری که تصور کرده بودم، سبز، رویایی و مملو از هزار گونهی گیاهی نبود. با این همه، پوشش گیاهی منطقه به واسطهی گلهای سنبل و (واقعیت اینه که اسم بقیهاش رو نمیدونم) بنابراین و غیره، بسیار زیبا بود.
اما زیبایی اصلی برای من، بابزنگی بود. خانههای سنگی کوتاه با سقفهای کاهگلیِ نوک تیز، خانهها و آغلهایی که شبیه هیچ روستایی نبود که تا اون موقع دیده بودم.
موبایل همه جای روستا آنتندهی خوبی نداشت، با وجود دکل بدقوارهای که درست بالای بلندترین تپه، تمام رویا رو از خانهها میگرفت و پرت میکرد وسط دنیای مثلا مدرن، زُخمت، بیروح و نامربوط.
گرچه برخی از اهالی هم، زحمت خراب کردن زیبایی رو با به اصطلاح امروزی کردن خونهها کشیده بودن و احتمالا فکر کردن الان مقبولترن در نگاه مردمان شهری.
شاید اگر این مرز نبود -مرز بین روستایی و شهری، مرز بین شهرستانی و تهرانی- اینقدر سعی نمیکردیم حل بشیم در چیزهایی که خودمون رو در اونها گم میکنیم.
خلاصه که اگر سعی کنید دکل و اون خونهها رو نبینید و در کوچهها قدم بزنید، اگر کمی خیالپرداز باشید، شاید احساس کنید در حال بازدید از دهکدهی هابیتها در فیلم ارباب حلقهها هستید.
همهی اینها رو گفتم که ساعت ۸ شب نرید روستا، صبح زود هم تند تند صعود کنید، سریع جمع کنید برگردید…
وقت بذارید برای دیدن، برای بودن، برای حضور…
بیشتر مسیر صعود به قله، شیب بسیار ملایمی در دامنههای منتهی به روستا داره.
از روستا قله رو میتونید ببینید؛ همینطور بخشی از مسیر پیمایش رو.
حتما قبل از صعود در مورد وجود آب در چشمههای در مسیر سوال کنید.
نیاز نیست بگم که خشکسالی، حجم بارش برف رو اونقدر کم کرده که حتی روزگارِ چشمههای پرآب دائمی هم در مقطعی از زمان به بیآبی میگذره.
کرمان، راین، بابزنگی
برنامهی صعود ما روز جمعه، ۲ اردیبهشت بود.
برای رسیدن به بابزنگی، از شیراز با اتوبوسهای مثلا ویآیپی، ساعت ۱۰:۳۰ شبِ چهارشنبه (۳۱ فروردین) راهی کرمان شدیم.
۶:۳۰ صبح به کرمان رسیدیم و مینیبوسی که دربست کرده بودیم، در ترمینال منتظرمون بود.
بیزبانترین رانندهی دنیا. اول فکر کردیم شاید صدای ما رو به خوبی نمیشنوه، یا مشکلی هست، شاید قهره! خلاصه که نه جواب میداد به سوالاتمون و نه گوش میداد به حرفمون که کدوم مسیر بریم یا نریم… شاید که به قول دوستان گویا پیشونیمونه…
بعد از ترک کرمان ابتدا رفتیم دیدن آبشار و ارگ راین.
راننده مسیر گلزار رو برای رسیدن به راین انتخاب کرد که مسافت زیادی جاده خاکی داشت و باعث شد ساعت ۹:۳۰ دقیقه کنار آبشار راین صبحانه بخوریم. پیشنهاد میکنم از مسیر ماهان به دیدار آبشار راین برید.
بعد از دیدن آبشار، ساعت ۱۱:۱۵ دقیقه به ارگ راین رسیدیم و بازدید از این ارگ باشکوه رو ساعت ۱۲:۳۰ دقیقه به پایان رسوندیم.
نمیدونم چون مجبور بودیم برای طرح سیمرغ یا نه، نگاه به صعود قله داره تغییر میکنه و به سفر کردن نزدیکتر میشه. و این ماجراجویی رو شگفتانگیزتر میکنه؛ دیدن مردمان جدید، مکانهای جدید، بودن در تاریخ یک سرزمین…
گاهی چاشنیها از ماده اصلی غذا مهمترن.
پیشنهاد میکنم اگر به کوه میرید، از سرپرستها و باشگاهها بخواید که به قلهتون چاشنی اضافه کنن، تا قلهنوردی تبدیل به سفر بشه.
شاید شیرینترین خاطرهی راین، دیدار با لیدرمون باشه.
ما رو میدید، ما نمیدیدمشون… هی رفتیم جلو، کجایی آخه؟! اینجا… کجا؟ بیاید… بیاید… آهان…
سلام…
دیدیم دَم یک شیرینیپزی یک آشپزی هست که به ما لبخند میزنه، به بچهها گفتیم از بس داریم سروصدا میکنیم، ملت اومدن بیرون ببینن چه خبره! ولی ایشون ملت نبودن، راهنمای محلی ما بودن، در حین پختن زولبیا!
بنده خدا یک تعارف هم به ما زد که بفرمایید و همه هم گرسنه، عملا حمله کردیم به زولبیاها.
داغ، ترد، خوشمزه!
شماره لیدر رو میذارم براتون، که سفرتون شیرین بشه، نه بخاطر زولبیا، بخاطر انتخاب بهترین مسیرها، بخاطر اخلاق و منش و مهربانی؛ و بعد از خیلی چیزهای دیگه، شاید کمی هم بخاطر کلمپهها😅
راهنما: آقای صنعتی ۰۹۱۳۴۴۱۰۶۵۹
ولی در واقع ما اونجا برای دیدار با لیدر نرفته بودیم. به دیدار کهنسالترین موجود زندهی منطقه میرفتیم.
سروی که ۴۰۰ سال در تاریخ راین زیسته بود و الان پشت خانهها در پسوپناهی گم شده بود.
فکر میکنم باید به دیدنش برید اگر مسافر راین هستید، برای اینکه نشون بدیم، حیات مهمه، زیستبوم ما مهمه، پاس داشتن درختان سرزمینمون مهمه، بعدش میتونیم بریم قله.
قله هزار خیلی دردسترس و آسون بنظر میرسه، کمی بعد از کرمان تمام قد، جلوی چشمات خودنمایی میکنه، به حرف سرپرست هم گوش ندید اگر گفت این قله نیست، چون هست.
و واقعیت اینه که خیلی خیلی آسووونه و مهربون. البته از مسیری که ما رفتیم.
بعد از نهار حرکت کردیم به سمت بابزنگی.
جاده تماما خاکی بود.
نقطه قوت مینیبوس ما رو که فراموش نکردید؛ این که رانندهاش حرف نمیزد😅؛ برای همین این بخش از سفر مشکلی نبود. باوجود جادهی بد و خاکی، اگر راننده بدجنسی داشته باشید، احتمالا همون اول مسیر پرتتون میکنه پایین، دور میزنه و برمیگرده.
پس حتما با راننده از قبل طی کنید که دچار مشکل نشید.
بعد از حدود یک ساعت (ساعت ۱۷:۰۰) به بابزنگی رسیدیم.
روستا رو گشتیم و ساعت ۹ شب، بعد از خوردن شام خوابیدیم؛ ساعت ۴:۲۵ دقیقه بیدار و ساعت ۵:۲۰ دقیقه صعود رو شروع کردیم.
صعود قله هزار
بهترین بخش مسیر وجود هزاران موش بیدُم یا خوکچه هندی (اختلاف نظر داریم در این مورد) بود.
باورتون نمیشه چقدر خونههاشون شکوهمند و هوشمندانه ساخته شده و چه طلبکارانه دَم سوراخشون بهت نگاه میکردن، که چکار آرامش ما دارید کلهی صبحی.
همونطور که قبلا هم گفتم، بیشتر مسیر شیب کمی داره تا بعد از آخرین چشمه. بعدش تلافی همهی شیبها رو سرتون در میاره و تا خود قله ولتون نمیکنه.
ساعت ۷:۵۵ دقیقه به چشمهای رسیدیم که جانی در بدن نداشت و تقریبا خشک شده بود. سرپرست ۳۰ دقیقه برای صبحانه وقت داد و ساعت ۸:۲۵ دقیقه مسیر رو ادامه دادیم.
ساعت ۹:۳۰ دقیقه روی یال استراحت کوتاهی کردیم و ادامهی مسیر…
البته که نزدیک قله، راهنمای باهوش ما با کمی تراورس کردن، کلی مسیر رو آسونتر کرد و بچهها خیلی راحت همگی ساعت ۱۰:۵۵ دقیقه برفراز قله ایستادن.
از روز قبل میدونستیم که قراره از ظهر هوا بد بشه، روی قله هم، دور نمای ابرهای عصبانی، هم جذاب بود هم ترسناک. با بیشترین سرعت ممکن که میشد، عکس گرفتیم و قله رو ترک کردیم؛ بعد از ۳۵ دقیقه😆.
روی قله آدمها خودخواهترینن؛ و این با خستگی و غرور که قاطی میشه، چیز خوبی از آب در نمیاد… همه تابلو رو پاداش خودشون میدونن و واقعا رفتار بعضیها…
بگذریم من که یاد گرفتم خودم رو کنترل کنم و تا امروز کسی رو پرت نکردم پایین، ولی واقعا روی رفتارمون روی قله باید کار کنیم.
بازگشت از قله
راه برگشت یک مزیت داره. همهی اون شیبِ طلبکارِ بعد از آخرین چشمه بود، که گفتم… همهی اون رو میشه با شناسکی اومد پایین😎 اونم فقط در نیم ساعت!
خشنترین کار غیرمحیطزیست دوستانه در کوهنوردی همین هست ولی هرچی از لذتش بگم کم گفتم… زمین متاسفم😐.
در همین بخش بود که آسمونِ عصبانی بالاخره بارید، اونم نه بارون که برف! البته نه خیلی شدید.
به لطف شن اسکی، خیلی سریع بعد از ۱ ساعت و ۱۵ دقیقه به محل صبحانهخوری برگشته و بعد از استراحتی کوتاه در ساعت ۱۳:۳۰ دقیقه رسیدیم به چشمهی پرآب پاییندست، در دامنهی کوه و جای امنی برای خوردن ناهار.
من اولین بار بود که از غذای آمادهی چیکا، سالاد الویه استفاده کردم. نیاز به یخچال ندارن و بنظرم عالی بود. کمحجم، سبک و خوشمزه.
ساعت ۱۳:۵۰ دقیقه حرکت کردیم به سمت اقامتگاه…
از اینجا به بعد مسیر، رودخانهای که از آب شدن برفها و آبِ چشمهها شکل گرفته، همراه باوفای شماست تا روستایی بابزنگی.
میدونم بعد از صعود خسته هستید ولی آرومتر گذر کنید از زیباییهای دامنهها هزار…
قدم به قدمش پر از شگفتی و زیباییه؛ حتی با اینکه هزار گونهی گیاهی هنوز نروییده و منطقه کامل سبز نبود.
وقتی ساعت ۱۴:۵۰ دقیقه رسیدیم، بالاخره صدای راننده در اومد که: بشتابید، مسیر بده، بارندگیه و باید سریع روستا رو ترک کنیم.
ساعت ۱۶:۰۰ سوار بر مینیبوس؛ عازم مقصد بعدی شدیم…
کجا؟
خودش حدیث مفصلی داره که باید در قسمت جداگانهای روایت بشه…
خلاصه صعود
- بیداری: ۴:۲۵
- شروع صعود: ۵:۲۰
- صبحانه: ۷:۵۵ (۳۰ دقیقه)
- قله: ۱۰:۵۵
- زمان صعود: ۵:۳۵
- بازگشت از قله: ۱۱:۳۰
- ناهار: ۱۳:۳۰ (۲۰ دقیقه)
- اقامتگاه: ۱۴:۵۰
- زمان بازگشت: ۳:۲۰
ممنون میشم نظرتو بهم بگی…