پیمایش خط‌الراس مرکزی رشته کوه دنا

میگن دنا برای ایرانی‌ها مثل آلپه برای اروپایی‌ها.
یک بهشت برای تمرین کوهنوردی.
از مسیرهای فنی گرفته تا پیمایش‌های جذاب زمستانی، دنا در هر سطحی که باشید براتون جای کار داره.
طی کردن هر سه خط‌الراس شرقی، مرکزی و غربی دنا که معمولا یک پیمایش یک هفته تا ده روزه‌ست. تو کوهنوردی فارس و کهگیلویه‌وبویراحمد طی کردن خط‌الراس‌های دنا یجورایی آخر کوهنوردیه.

گزارش صعود قله هزار (چهارمین قله بلند ایران)

بعضی کوه‌ها سخت صدات میزنن. پارسال که همه رفته بودن هزار و من از صعودها جا مونده بودم، می‌گفتم: پاییز که فصل صعود هزار نیست! بهتر که نبود، بهتر که نرفتی…🙃
فکر میکردم در بهار، هزاران هزار گیاه در دامنه‌ی این کوه سبز میشن و صعودی غرق در زیبایی خواهم داشت.
ولی فکر میکنم زیادی زود رفتیم… چون حقیقتا اونقدری که تصور کرده بودم، سبز، رویایی و مملو از هزار گونه‌ی گیاهی نبود. با این همه، پوشش گیاهی منطقه به واسطه‌ی گل‌های سنبل و (واقعیت اینه که اسم بقیه‌اش رو نمی‌دونم) بنابراین و غیره، بسیار زیبا بود.

گزارش صعود قله شیرکوه

ساعت ۲:۳۰ نیمه شب است.
صدای خش‌خش کیسه‌خوابی که قصد جمع شدن در کیسه‌اش را ندارد، مجال خواب نمی‌دهد.
قرارمان ساعت ۳:۳۰ دقیقه است و برای من یکی ۱۰ دقیقه زمان جهت جمع کردن وسایل و آمده شدن کافی است، اما چند نفری یک ساعت بیشتر وقت می‌خواهند.
این بخشی از هر برنامه‌ی جمعی کوهنوردی خواهد بود، کنار آمدن با چیزهایی که اگر تنها باشی هرگز گلاویزشان نمی‌شوی.

صعود قله مورگل

برای هرکسی، داستان رفتن به یک قله، متفاوته…
گاهی ممکنه بری کوهی که نه می‌شناسیش، نه براش برنامه‌ریزی داشتی و نه آرزوت بوده؛ ولی رفتی چون پیش آمده که بری.
گاهی با آرزوی رفتن به بام ایران کوهنورد میشی، گاهی برای آرزوهایی بزرگتر…
من اما یک روز ایستاده بر تپه‌ای، خیره به قلل دنا، با خودم گفتم: سال آینده باید رفته باشی این قله‌ها رو.

اصطلاحات و بخش‌های مختلف کوه در کوه‌نوردی

کوه‌نوردان هنگام تعریف کردن خاطرات یا اشاره کردن به آدرس‌های کوهستان، از زبان و اصطلاحات خاص خودشان استفاده می‌کنند. همچنین، در زمان بروز حادثه و درخواست امداد، با شناخت بخش‌های مختلف کوه می‌توانید راحت‌تر و بهتر موقعیت خود را گزارش دهید.
در این مقاله با بخش‌های پایه و ابتدایی کوه آشنا خواهیم شد.

گزارش برنامه‌ صعود برم فیروز

من یک برنامه‌ی دقیق داشتم؛ ساعت‌به‌ساعت و دقیقه‌به‌دقیقه همه چیز رو برنامه‌ریزی کرده بودم و حالا هیچی سر جاش نبود! حتی اون همه چک کردن آب‌وهوا!
من اعضا رو مجبور کرده بودم، بیس بپوشن، پلار و گورتکس همراه بیارن. اونقدر مطمئن بودم بارندگی خواهیم داشت که حتی گفته بودم پانچو همراه‌شون باشه… اونم نه برای بارون!!! برای برف!