• گزارش صعود قله هزار (چهارمین قله بلند ایران)

    گزارش صعود قله هزار (چهارمین قله بلند ایران)

    اطلاعات قله هزار

    • چهارمین قله بلند ایران
    • ارتفاع قله از سطح دریا: ۴۵۰۱ متر
    • ارتفاع پای کار از سطح دریا: ۳۳۰۰ متر
    • ارتفاع صعود: ۱۲۰۰ متر
    • مسافت پای کار تا قله: ۵٫۵ کیلومتر (مسیر باب‌زنگی)
    • راهنما: آقای صنعتی ۰۹۱۳۴۴۱۰۶۵۹
    • برای رسیدن به قله، ۳ مسیر صعود نرمال وجود دارد.
      • مسیر اوردیکان
      • مسیر آبشار راین در جبهه‌ی شمالی
      • مسیر باب‌زنگی در جبهه‌ی جنوبی

    از بین این ۳ مسیر، اوردیکان کمترین مسافت تا قله و راین، بیشترین مسافت را دارد.
    این شبهه وجود دارد که صعود از مسیر اوردیکان برای طرح سیمرغ قابل قبول نیست، اما در آخرین اطلاعیه‌ای که توسط فدراسیون کوه‌نوردی منتشر شده است، درصورت استفاده از راهنمای محلی، صعود از این مسیر بلامانع است.
    در مسیر صعود جبهه‌ی شمالی، جان‌پناهی فلزی قرار دارد که معمولا صعود از این جبهه، با احتساب یک شب‌مانی در جان‌پناه، یک روز و نیم طول میکشد.
    و در آخر، مسیر باب‌زنگی. آغاز پیمایش از روستایی است به همین نام در ارتفاع ۳۳۰۰ متری که مرتفع‌ترین منطقه‌ی مسکونی ایران به‌شمار می‌آید.

    گزارش برنامه

    خب خب خب…
    قشنگ معلومه که این سبک گزارش‌نویسی من نیست.🥴
    اگر از این مدل گزارش‌ها می‌خواید، فقط کافیه گوگل کنید: «قله هزار». پونصد میلیون تا گزارش میاد بالا!
    اما اگر طالب داستانید، بشینید پای روایت من از سفر.

    داستان قله‌ هزار

    بعضی کوه‌ها سخت صدات میزنن. پارسال که همه رفته بودن هزار و من از صعودها جا مونده بودم، می‌گفتم: پاییز که فصل صعود هزار نیست! بهتر که نشد، بهتر که نرفتی…🙃
    فکر میکردم در بهار، هزاران هزار گیاه در دامنه‌ی این کوه سبز میشن و صعودی غرق در زیبایی خواهم داشت.
    ولی فکر میکنم زیادی زود رفتیم… چون حقیقتا اونقدری که تصور کرده بودم، سبز، رویایی و مملو از هزار گونه‌ی گیاهی نبود. با این همه، پوشش گیاهی منطقه به واسطه‌ی گل‌های سنبل و (واقعیت اینه که اسم بقیه‌اش رو نمی‌دونم) بنابراین و غیره، بسیار زیبا بود.

    اما زیبایی اصلی برای من، باب‌زنگی بود. خانه‌های سنگی کوتاه با سقف‌های کاه‌گلیِ نوک تیز، خانه‌ها و آغل‌هایی که شبیه هیچ روستایی نبود که تا اون موقع دیده بودم.
    موبایل همه جای روستا آنتن‌دهی خوبی نداشت، با وجود دکل بدقواره‌ای که درست بالای بلندترین تپه، تمام رویا رو از خانه‌ها می‌گرفت و پرت میکرد وسط دنیای مثلا مدرن، زُخمت، بی‌روح و نامربوط.

    گرچه برخی از اهالی هم، زحمت خراب کردن زیبایی رو با به اصطلاح امروزی کردن خونه‌ها کشیده بودن و احتمالا فکر کردن الان مقبول‌ترن در نگاه مردمان شهری.

    شاید اگر این مرز نبود -مرز بین روستایی و شهری، مرز بین شهرستانی و تهرانی- اینقدر سعی نمی‌کردیم حل بشیم در چیزهایی که خودمون رو در اونها گم می‌کنیم.

    خلاصه که اگر سعی کنید دکل و اون خونه‌ها رو نبینید و در کوچه‌ها قدم بزنید، اگر کمی خیال‌پرداز باشید، شاید احساس کنید در حال بازدید از دهکده‌ی هابیت‌ها در فیلم ارباب حلقه‌ها هستید.

    همه‌ی اینها رو گفتم که ساعت ۸ شب نرید روستا، صبح زود هم تند تند صعود کنید، سریع جمع کنید برگردید…
    وقت بذارید برای دیدن، برای بودن، برای حضور…

    بیشتر مسیر صعود به قله، شیب بسیار ملایمی در دامنه‌های منتهی به روستا داره.
    از روستا قله رو میتونید ببینید؛ همین‌طور بخشی از مسیر پیمایش رو.
    حتما قبل از صعود در مورد وجود آب در چشمه‌های در مسیر سوال کنید.
    نیاز نیست بگم که خشکسالی، حجم بارش برف رو اونقدر کم کرده که حتی روزگارِ چشمه‌های پرآب دائمی هم در مقطعی از زمان به بی‌آبی میگذره.

    کرمان، راین، باب‌زنگی

    برنامه‌ی صعود ما روز جمعه، ۲ اردیبهشت بود.
    برای رسیدن به باب‌زنگی، از شیراز با اتوبوس‌های مثلا وی‌آی‌پی، ساعت ۱۰:۳۰ شبِ چهارشنبه (۳۱ فروردین) راهی کرمان شدیم.
    ۶:۳۰ صبح به کرمان رسیدیم و مینی‌بوسی که دربست کرده بودیم، در ترمینال منتظرمون بود.
    بی‌زبان‌ترین راننده‌ی دنیا. اول فکر کردیم شاید صدای ما رو به خوبی نمیشنوه، یا مشکلی هست، شاید قهره! خلاصه که نه جواب میداد به سوالاتمون و نه گوش میداد به حرفمون که کدوم مسیر بریم یا نریم… شاید که به قول دوستان گویا پیشونیمونه…

    بعد از ترک کرمان ابتدا رفتیم دیدن آبشار و ارگ راین.

    راننده مسیر گلزار رو برای رسیدن به راین انتخاب کرد که مسافت زیادی جاده خاکی داشت و باعث شد ساعت ۹:۳۰ دقیقه کنار آبشار راین صبحانه بخوریم. پیشنهاد می‌کنم از مسیر ماهان به دیدار آبشار راین برید.

    بعد از دیدن آبشار، ساعت ۱۱:۱۵ دقیقه به ارگ راین رسیدیم و بازدید از این ارگ باشکوه رو ساعت ۱۲:۳۰ دقیقه به پایان رسوندیم.

    نمی‌دونم چون مجبور بودیم برای طرح سیمرغ یا نه، نگاه به صعود قله داره تغییر می‌کنه و به سفر کردن نزدیک‌تر میشه. و این ماجراجویی رو شگفت‌انگیزتر می‌کنه؛ دیدن مردمان جدید، مکان‌های جدید، بودن در تاریخ یک سرزمین…

    گاهی چاشنی‌ها از ماده اصلی غذا مهم‌ترن.

    پیشنهاد میکنم اگر به کوه میرید، از سرپرست‌ها و باشگاه‌ها بخواید که به قله‌تون چاشنی اضافه کنن، تا قله‌نوردی تبدیل به سفر بشه.

    شاید شیرین‌ترین خاطره‌ی راین، دیدار با لیدرمون باشه.
    ما رو می‌دید، ما نمی‌دیدمشون… هی رفتیم جلو، کجایی آخه؟! اینجا… کجا؟ بیاید… بیاید… آهان…
    سلام…
    دیدیم دَم یک شیرینی‌پزی یک آشپزی هست که به ما لبخند میزنه، به بچه‌ها گفتیم از بس داریم سروصدا می‌کنیم، ملت اومدن بیرون ببینن چه خبره! ولی ایشون ملت نبودن، راهنمای محلی ما بودن، در حین پختن زولبیا!
    بنده خدا یک تعارف هم به ما زد که بفرمایید و همه هم گرسنه، عملا حمله کردیم به زولبیاها.
    داغ، ترد، خوشمزه!
    شماره لیدر رو میذارم براتون، که سفرتون شیرین بشه، نه بخاطر زولبیا، بخاطر انتخاب بهترین مسیرها، بخاطر اخلاق و منش و مهربانی؛ و بعد از خیلی چیزهای دیگه، شاید کمی هم بخاطر کلمپه‌ها😅

    راهنما: آقای صنعتی ۰۹۱۳۴۴۱۰۶۵۹

    ولی در واقع ما اونجا برای دیدار با لیدر نرفته بودیم. به دیدار کهنسال‌ترین موجود زنده‌ی منطقه می‌رفتیم.
    سروی که ۴۰۰ سال در تاریخ راین زیسته بود و الان پشت خانه‌ها در پس‌وپناهی گم شده بود.

    فکر میکنم باید به دیدنش برید اگر مسافر راین هستید، برای اینکه نشون بدیم، حیات مهمه، زیست‌بوم ما مهمه، پاس داشتن درختان سرزمینمون مهمه، بعدش می‌تونیم بریم قله.

    قله هزار خیلی دردسترس و آسون بنظر میرسه، کمی بعد از کرمان تمام قد، جلوی چشمات خودنمایی میکنه، به حرف سرپرست هم گوش ندید اگر گفت این قله نیست، چون هست.
    و واقعیت اینه که خیلی خیلی آسووونه و مهربون. البته از مسیری که ما رفتیم.

    بعد از نهار حرکت کردیم به سمت باب‌زنگی.
    جاده تماما خاکی بود.
    نقطه قوت مینی‌بوس ما رو که فراموش نکردید؛ این که راننده‌اش حرف نمی‌زد😅؛ برای همین این بخش از سفر مشکلی نبود. باوجود جاده‌ی بد و خاکی، اگر راننده بدجنسی داشته باشید، احتمالا همون اول مسیر پرتتون میکنه پایین، دور میزنه و برمیگرده.
    پس حتما با راننده از قبل طی کنید که دچار مشکل نشید.
    بعد از حدود یک ساعت (ساعت ۱۷:۰۰) به باب‌زنگی رسیدیم.

    روستا رو گشتیم و ساعت ۹ شب، بعد از خوردن شام خوابیدیم؛ ساعت ۴:۲۵ دقیقه بیدار و ساعت ۵:۲۰ دقیقه صعود رو شروع کردیم.

    صعود قله هزار

    بهترین بخش مسیر وجود هزاران موش بی‌دُم یا خوکچه هندی (اختلاف نظر داریم در این مورد) بود.
    باورتون نمیشه چقدر خونه‌هاشون شکوهمند و هوشمندانه ساخته شده و چه طلبکارانه دَم سوراخ‌شون بهت نگاه میکردن، که چکار آرامش ما دارید کله‌ی صبحی.

    اگر از گونه‌ی این معماران برجسته و دوست‌داشتنی خبر دارید، برامون در قسمت دیدگاه بنویسید.

    همون‌طور که قبلا هم گفتم، بیشتر مسیر شیب کمی داره تا بعد از آخرین چشمه. بعدش تلافی همه‌ی شیب‌ها رو سرتون در میاره و تا خود قله ولتون نمیکنه.
    ساعت ۷:۵۵ دقیقه به چشمه‌ای رسیدیم که جانی در بدن نداشت و تقریبا خشک شده بود. سرپرست ۳۰ دقیقه برای صبحانه وقت داد و ساعت ۸:۲۵ دقیقه مسیر رو ادامه دادیم.
    ساعت ۹:۳۰ دقیقه روی یال استراحت کوتاهی کردیم و ادامه‌ی مسیر…
    البته که نزدیک قله، راهنمای باهوش ما با کمی تراورس کردن، کلی مسیر رو آسون‌تر کرد و بچه‌ها خیلی راحت همگی ساعت ۱۰:۵۵ دقیقه برفراز قله ایستادن.

    از روز قبل می‌دونستیم که قراره از ظهر هوا بد بشه، روی قله هم، دور نمای ابرهای عصبانی، هم جذاب بود هم ترسناک. با بیشترین سرعت ممکن که میشد، عکس گرفتیم و قله رو ترک کردیم؛ بعد از ۳۵ دقیقه😆.

    روی قله آدم‌ها خودخواه‌ترینن؛ و این با خستگی و غرور که قاطی میشه، چیز خوبی از آب در نمیاد… همه تابلو رو پاداش خودشون می‌دونن و واقعا رفتار بعضی‌ها…
    بگذریم من که یاد گرفتم خودم رو کنترل کنم و تا امروز کسی رو پرت نکردم پایین، ولی واقعا روی رفتارمون روی قله باید کار کنیم.

    بازگشت از قله

    راه برگشت یک مزیت داره. همه‌ی اون شیبِ طلبکارِ بعد از آخرین چشمه بود، که گفتم… همه‌ی اون رو میشه با شن‌اسکی اومد پایین😎 اونم فقط در نیم ساعت!
    خشن‌ترین کار غیرمحیط‌زیست دوستانه در کوهنوردی همین هست ولی هرچی از لذتش بگم کم گفتم… زمین متاسفم😐.

    در همین بخش بود که آسمونِ عصبانی بالاخره بارید، اونم نه بارون که برف! البته نه خیلی شدید.

    به لطف شن اسکی، خیلی سریع بعد از ۱ ساعت و ۱۵ دقیقه به محل صبحانه‌خوری برگشته و بعد از استراحتی کوتاه در ساعت ۱۳:۳۰ دقیقه رسیدیم به چشمه‌ی پرآب پایین‌دست، در دامنه‌ی کوه و جای امنی برای خوردن ناهار.
    من اولین بار بود که از غذای آماده‌ی چیکا، سالاد الویه استفاده کردم. نیاز به یخچال ندارن و بنظرم عالی بود. کم‌حجم، سبک و خوشمزه.

    ساعت ۱۳:۵۰ دقیقه حرکت کردیم به سمت اقامتگاه…
    از اینجا به بعد مسیر، رودخانه‌ای که از آب شدن برف‌ها و آبِ چشمه‌ها شکل گرفته، همراه باوفای شماست تا روستایی باب‌زنگی.
    می‌دونم بعد از صعود خسته هستید ولی آروم‌تر گذر کنید از زیبایی‌های دامنه‌ها هزار…
    قدم به قدمش پر از شگفتی و زیباییه؛ حتی با اینکه هزار گونه‌ی گیاهی هنوز نروییده و منطقه کامل سبز نبود.

    وقتی ساعت ۱۴:۵۰ دقیقه رسیدیم، بالاخره صدای راننده در اومد که: بشتابید، مسیر بده، بارندگیه و باید سریع روستا رو ترک کنیم.

    ساعت ۱۶:۰۰ سوار بر مینی‌بوس؛ عازم مقصد بعدی شدیم…
    کجا؟
    خودش حدیث مفصلی داره که باید در قسمت جداگانه‌ای روایت بشه…

    خلاصه صعود

    • بیداری: ۴:۲۵
    • شروع صعود: ۵:۲۰
    • صبحانه: ۷:۵۵ (۳۰ دقیقه)
    • قله: ۱۰:۵۵
    • زمان صعود: ۵:۳۵
    • بازگشت از قله: ۱۱:۳۰
    • ناهار: ۱۳:۳۰ (۲۰ دقیقه)
    • اقامتگاه: ۱۴:۵۰
    • زمان بازگشت: ۳:۲۰
  • گزارش صعود قله شیرکوه

    گزارش صعود قله شیرکوه

    ساعت ۲:۳۰ نیمه شب است.
    صدای خش‌خش کیسه‌خوابی که قصد جمع شدن در کیسه‌اش را ندارد، مجال خواب نمی‌دهد.
    قرارمان ساعت ۳:۳۰ دقیقه است و برای من یکی ۱۰ دقیقه زمان جهت جمع کردن وسایل و آمده شدن کافی است، اما چند نفری یک ساعت بیشتر وقت می‌خواهند.
    این بخشی از هر برنامه‌ی جمعی کوهنوردی خواهد بود، کنار آمدن با چیزهایی که اگر تنها باشی هرگز گلاویزشان نمی‌شوی.

    قله شیرکوه

    • بام استان یزد
    • واقع در روستای ده‌بالا؛ حدود ۴۰ کیلومتری شهر یزد
    • ارتفاع پای کار از سطح دریا: ۲۵۳۰ متر
    • ارتفاع چشمه از سطح دریا: ۳۰۵۰ متر
    • ارتفاع جان‌پناه از سطح دریا: ۳۵۱۰ متر
    • ارتفاع قله از سطح دریا: ۴۰۷۵ متر
    • مسافت پای کار تا قله: حدود ۹ کیلومتر
    • ارتفاع صعود: ۱۵۴۵ متر
    • بهترین فصل صعود: اواخر اردیبهشت و خرداد ماه
    • اقامتگاه خانه‌ی طبیعت (تفت): جعفری ۰۹۱۴۰۷۵۴۷۴۰
    • راهنما: محمد ابویی ۰۹۲۱۷۹۱۸۶۵۶

    گزارش برنامه

    دیروز ۲۹ مهر ساعت ۲ بعدازظهر، از شیراز به تفت رسیدیم.
    از ۷ ساعتی که در راه بودیم، حدود یک ساعتش را در ابرکوه گشتی زدیم.
    گرچه یک سرو آنجاست که چندین هزار سال است رسالت دارد ایستاده سبز باشد، اما ما به دیدنش نرفتیم.
    بجایش خانه‌ای را دیدیم که بادگیرش، نقش روی «دوهزار تومنی» است که نمی‌دانم چقدر، اما نهایت ۴۰ سال است وارد روزگار شده.
    بله همین قدر کلافه بودم از به ملاقات نرفتن آن کهن‌ترین.

    اما خانه‌ی آقازاده، آنقدر زیباست و آنقدر بو و رنگ و طرح دارد که عاشقت کند و برود جزء مکان‌هایی که دوست داری دیگران را هم به دیدارش ببری.

    فرصت کوتاه بود، پنج‌شنبه صبح از شیراز حرکت می‌کردیم، جمعه صبح صعود و شب هم برمی‌گشتیم.
    شاید باید همین باشد، بروی کوه و بیایی خانه.
    اما من دوست دارم رفتن به قله بخشی از سفر باشد، نه تمام آن.
    و یزد باز ماند جزء شهرهای که سیر دیدنش بماند به آرزو.

    اقامتگاه خانه طبیعت

    اقامتگاهی که در تفت داشتیم، آنچنان دنج و سبز و دوست داشتنی است که حتی بازدید کوتاهی از آن را اگر در مسیرتان بود بسیار توصیه می‌کنم.
    مدیر مجموعه، آقای جعفری فردی مهمان‌نواز، طبیعت‌دوست و فعال محیط زیست، خانه را با شما نه به عنوان مهمان که با یک دوست تقسیم میکند.

    مکان اقامتگاه خانه طبیعت روی نقشه

    کوچه باغ‌های تفت هم پر از برکت انار است و قدم‌زدن‌های پاییزی را ترش و آب‌دار نثارتان خواهد کرد.

    قرار بود حدود ساعت ۴-۴:۳۰ پیمایش را آغاز کنیم. فاصله تفت تا روستایی ده‌بالا در کاغذ ۲۰ دقیقه است.
    سرپرست برنامه ساعت ۳:۳۰ دقیقه را برای خروج از تفت معین کرد تا دوستانی که قبول زحمت کرده و برای خرید شیرینی یزدی (سوغاتی) به یزد رفته بودند به اقامتگاه برگردند.
    حدود ساعت ۹:۳۰ شب، خاموشی بر دو اتاق اقامتگاه برقرار شد.

    شروع صعود

    صبح روز جمعه ساعت ۳:۴۸ دقیقه با ۱۸ دقیقه تاخیر سوار مینی‌بوس‌مان شدیم.
    آقای راننده فرد محترم ولی غیرقابل‌تحملی بود. با لجبازی در انتخاب مسیر حدود ۲۰ دقیقه راه را کش داد و آخرش هم قبول نکرد تا پای کار برود و نیمه‌ی راه ول‌مان کرد میان زمین‌وهوا و تا به پای کار برسیم، ساعت ۵:۲۷ دقیقه شد زمان آغاز پیمایش.

    شیرکوه، سخاوتمند است. شیب ملایمی دارد، هوایش جاریست و در آفتابش گرمایی مطلوب نهفته که آزارت نمی‌دهد.

    سفیل آباد را که تمام کنید، می‌رسید به دیواره‌های زیبا که راه از پایشان، تراورس خواهد کرد سمت دره نجیب.
    کمی قبل از دره نجیب، چشمه‌ای قرار دارد که با قدم گروه ما، از پای کار حدود ۲ ساعتی فاصله داشت.

    از آنجایی که ساعت نزدیک به ۸ صبح بود، قرارمان برای خوردن صبحانه در جان‌پناه به صرف صبحانه در چشمه تغییر کرد.
    جمعه‌ی شلوغی بود و از سرتاسر ایران، گروه بود که به شیرکوه می‌آمد.
    و تا می‌شنیدند که شیرازی هستیم، تنها سوالشان این بود که: «چه جوری حوصلتون شده تا اینجا بیایید!»
    هرچه از کمالات کوهنورد و کوهنوردی شنیده‌اید، خیلی جدی نگیرید؛ ما درست همان آدم‌هاییم، گاهی همان‌قدر تلخ و گاهی همان‌قدر مهربان که در خیابانیم نه چیزی بیشتر یا خاص‌تر از آن.

    دره نجیب را ساعت ۸:۱۵ دقیقه آغاز کردیم.
    همان دره که به نا‌نجیب هم شهرت دارد…
    اما حقیقتا، نه شیبش آنقدر که می‌گفتند تند بود و نه مسیرش آنقدرها طولانی!

    بعد از دره هم، با شیب بسیار ملایم مسیر به سمت جان‌پناهی که از آنجا پیداست، ادامه دارد.
    از اینجای مسیر بادهای معروف شیرکوه شانه به شانه همراهیتان خواهد کرد.
    بیشترِ راه مانده تا قله، پیمایشی است با شیب کم اما طولانی.

    به قله که نزدیک شدیم، هم باد شدت گرفت و هم آسمان ابر در هم کشید.
    دمای هوا کاهش چشمگیری کرد و شلوغی و ازدحام کوهنوردانِ جویای عکس هم باعث شد ماندنمان بیشتر طول بکشد در سرما، که البته برای من دلچسب بود، اما آدم‌ها را فراری داد پایین و ما ماندیم و قله.

    شیرکوه تنها، صبور و زخم‌خورده از بسی ساخت‌وساز و دکل و مصالح و…

    بعد از یک ساعت، سرازیر شدیم پایین سمت پناهگاه. قله که ناپدید شد آسمان هم دیگر باز شده بود.
    ناهار را ساعت ۱۴:۴۰ دقیقه در پناهگاه خوردیم.

    یک ساعتی که گذشت، جمع کردیم و رفتیم طرف دره نجیب و چشمه و پایان راه.
    نزدیکی‌های ساعت ۱۹ پیمایش تمام شد.

    بازگشت به شیراز

    رسیده بودیم و حالا باید سر می‌کردیم با راننده‌ی مینی‌بوس که سردش بود، بی‌اعصاب بود، بی‌اخلاق بود و ماشینش هم هیچ نقطه‌ی روشنی به رزومه‌اش اضافه نمی‌کرد هیچ، به معنای واقعی اوراق بود و با این اوصاف می‌توانید حدس بزنید که نتوانستیم قانعش کنیم بارها را ببندد روی باربند و بارها آمدند روی صندلی‌ها.

    اگر بیماری motion sickness داشته باشی، میدانی نشستن آخر مینی‌بوس‌ یعنی مصیبت.
    من یک انتخاب داشتم، بنشینم سر جایم و عذاب وجدان بگیرم از اینکه دیگری رنج نشستن آن عقب را میبرد یا خودم رنج را انتخاب کنم و عذاب وجدان را نه.

    تصمیم درستی بود یا غلط نمی‌دانم، فقط ۷ ساعت بعد، از آن طولانی‌ترین ۷ ساعت‌های عمرم بود.
    چند تا قرص خوردم یادم نیست، چقدر یخ زدم را هم؛ اما تمام شد و رفت لای خاطرها…

    سفر همین است، گاهی بدخواب میشوی، گاهی بدخواب می‌کنی، گاهی با تو کنار می‌آیند گاهی تو با آنها راه می‌آیی و اینها یادت می‌دهد صبوری کنی یا لجوجانه خودت باشی و گند بزنی به حال دیگری…

    رسیدن به قله، سفری است که تو انتخاب می‌کنی کوله‌ات را چطور از آن پر کنی…
    برای من کوله‌ام هرچه سبک‌تر، رهاتر!

  • نقشه طرح «سیمرغ کوه‌های ایران»

    نقشه طرح «سیمرغ کوه‌های ایران»

    طرح «سیمرغ کوه‌های ایران» به مجموعه کوهپیمایی‌هایی گفته می‌شود که در آن به بلندترین ۳۱ قله‌ی ۳۱ استان ایران صعود می‌شود و پس از آن از طرف فدراسیون کوهنوردی و صعودهای ورزشی، به مجری این صعودها نشان «سیمرغ کوه‌های ایران» اعطا می‌گردد.

    منابع: فدراسیون کوه‌نوردی و صعودهای ورزشی و آقای حسین نظر

    با سپاس از همراهی همه‌ی دوستان، این نقشه با کمک شما عزیزان در حال کامل شدن است و بزودی اطلاعات بیشتری برروی آن قرار خواهد گرفت.

    تاریخ آخرین بروزرسانی: ۱۴۰۰٫۰۳٫۱۷

    در نقشه‌ی زیر می‌توانید مکان و اطلاعات این ۳۱ قله را مشاهده نمایید.
    جهت استفاده راحت‌تر از نقشه می‌توانید با کلیک برروی علامت (سمت راست بالا)، این نقشه را برروی اپلیکیشن‌های گوشی خود باز کنید.

    قلهارتفاعاستان
    دماوند۵۶۰۹مازندران
    سبلان۴۸۱۱اردبیل
    هزار۴۵۰۱کرمان
    قاش مستان۴۴۲۰کهگیلویه و بویراحمد
    خلنو۴۳۷۵تهران
    کلونچین۴۲۵۰چهارمحال و بختیاری
    سیالان۴۱۸۰قزوین
    شاه البرز۴۱۶۰البرز
    سنبران۴۰۹۵لرستان
    شیر کوه۴۰۷۵یزد
    شاهان۴۰۴۰اصفهان
    بل۳۹۵۳فارس
    تفتان۳۹۴۱سیستان و بلوچستان
    شاهوار۳۹۰۵سمنان
    گاوکشان۳۸۴۱گلستان
    کینو۳۷۴۵خوزستان
    سماموس۳۷۲۰گیلان
    کمال۳۷۱۸آذربایجان شرقی
    اورین۳۶۲۲آذربایجان غربی
    کوبری۳۵۸۶همدان
    دومیر۳۵۰۱مرکزی
    پراو۳۴۰۵کرمانشاه
    بلقیس۳۳۴۳زنجان
    شیرباد۳۳۲۳خراسان رضوی
    تشگر۳۲۶۷هرمزگان
    برف انبار۳۲۲۰قم
    زلیخا۳۱۹۵کردستان
    شاه جهان۳۰۸۱خراسان شمالی
    نایبند۲۹۹۲خراسان جنوبی
    کان صیفی۲۸۰۷ایلام
    بیرمی۱۹۶۰بوشهر
    به ترتیب ارتفاع از سطح دریا